جلسه 360
1389/6/28
«وردت الرخصة فی افطار شهر رمضان لاشخاص ؛ الاول و الثانی الشيخ و الشيخة اذا تعذر عليهما الصوم أو كان حرجاً بمشقة فيجوز لهما الافطار لكن يجب عليهما فی صورة المشقة بل فی صورة التعذر ايضاً التكفير بدل كل يوم». در مورد شيخ و شيخه اصل جواز افطار مورد تسلم است و اجماع و روايات و آيه قرآن درباره آن هست، منتها آيه قرآن بحثی دارد كه مفسرين بحث كردهاند و در كلمات فقهی نيز فی الجمله بحث شده، امروز مقداری درباره آيه بحث میكنيم.
آيه شريفه میفرمايد : «كتب عليكم الصيام كما كتب علی الذين من قبلكم أياماً معدودات فمن كان منكم مريضاً أو علی سفر فعدة من أيام اخر و علی الذين يطيقونه فدية طعام مسكين فمن تطوع خيراً فهو خير له و أن تصوموا خير لكم ان كنتم تعلمون». قسمتهای مختلف اين آيه مورد بحث است اما عمده «و علی الذين يطيقونه فدية طعام مسكين» مربوط به مسئله جاری است كه مراد چيست، از قديم مفسرين در معنا و در منسوخ بودن يا نبودن اين قسمت آيه اختلاف كردهاند.
عدهای از قدمای عامه و شايد متأخرين آنها میگويند كه اين آيه نسخ شده و آيه «فمن شهد منكم الشهر فليصمه» آن را نسخ كرده، عدهای از علماء بزرگ اماميه نيز به نسخ قائل شدهاند ؛ مرحوم شيخ مفيد در مقنعه و مرحوم سيد مرتضی در انتصار و مرحوم قطب راوندی در فقه القرآن، مرحوم صاحب مدارک نيز در مدارک احتمال نسخ داده و رد نكرده است.
اينها گفتهاند كه پيامبر صلی الله عليه و آله روز عاشوراء و سه روز در هر ماه را روزه میگرفتند و روزه اين روزها در صدر اسلام واجب بوده و بعد آيه روزه ماه مبارک رمضان نازل شد و روزه روز عاشوراء و آن سه روز نسخ شد و به روزه ماه مبارک رمضان تبديل شد و روزه ماه مبارک رمضان واجب شد، منتها به دليل اينكه اشخاص به يک ماه روزه عادت نكرده بودند در مشقت بودند و شارع مهربان ترخيصاً لهم اجازه داد كه اگر افطار كردند، كفاره بدهند و اشكالی ندارد، «و علی الذين يطيقونه فدية» در همين مقام است كه اشخاصی كه میتوانند روزه بگيرند اما روزه نگيرند، فديه بدهند و آن نيز مانند روزه گرفتن ماه مبارک رمضان است، پس، حكم يک ماه با اين حكم تخييری نسخ شد و بعد تا اينها به روزه گرفتن عادت كنند، دوباره آيه نازل شد كه «فمن شهد منكم الشهر فليصمه» و اين تخيير را نسخ كرد، اينها چند مرتبه نسخ قائل شدهاند. و بعضی ديگر آن وجوب مرتبه اولی را منكر شدهاند و گفتهاند كه اول سه روز روزه واجب نبوده و مستحب بوده، اولين زمان وجوب همان ماه مبارک رمضان است منتها بعداً ترخيص شده و تخيير شده و بعد اين تخيير نسخ شده است.
و عدهای ديگر از عامه و از اماميه گفتهاند كه اصلاً آيه نسخ نشده و بايد «و علی الذين يطيقونه فدية» را معنا كرد، منتها مختلف معنا كردهاند.
يكی از منكرين نسخ مرحوم آقای خوئی است كه بيان خاصی نيز دارد، میفرمايد اشخاص را سه طايفه كرده ؛ طايفه اول صحيح و توانا هستند، اينها وظيفه دارند كه روزه بگيرند، طايفه دوم مريض و مسافر هستند كه نمیتوانند ماه مبارک رمضان را روزه بگيرند اما وقت ديگر میتوانند روزه بگيرند، آيه شريفه فرموده كه اينها لازم نيست در ماه مبارک رمضان روزه بگيرند و در روزهای ديگر روزه بگيرند، و طايفه سوم كسانی هستند كه در مورد آنها فرقی بين اداء و قضاء نيست و در هر دو مشكل دارند، در مورد اينها «و علی الذين يطيقونه فدية» تعبير شده است، و بين طاق با اطاق فرق وجود دارد، طاق يعنی كسی كه قدرت دارد و مراد از اطاق منتهی الطاقه است، لذا «يطيقونه» به معنای اين است كه بايد آخرين نيروی خود را مصرف كنند تا بتوانند روزه بگيرند، و اين عبارة اخرای حرجی است، برای كسی كه اداءاً و قضاءاً روزه برای او حرجی است، فديه تعيين شده، و برای كسی كه فقط اداء مشكل دارد، قضاء تعيين شده، و كسی كه در هيچكدام مشكل ندارد، لازم است اداءاً روزه بگيرد، پس، برای منسوخ بودن آيه وجهی نيست، در لسان العرب و غيره به فرق بين طاق و اطاق تصريح شده است.
اما بعد از مراجعه هيچ لغتی پيدا نكردم كه بين طاق و اطاق فرق گذاشته باشد، لسان العرب نيز طاق و اطاق را يكسان معنا كرده، عبارت لسان العرب اين است : «و الطوق و الاطاقة القدرة علی الشیء و الاسم الطاقة و الطوق الطاقة أی أقصی غايته و هو اسم بقدار ما يمكن أن يفعله بمشقة منه»، طوق را تفسير كرده كه به مقداری است كه با مشقت انجام میشود، اما درباره اطاقه همان معنائی را گفته كه درباره طاق هست كه القدرة علی الشیء است، آن درباره طوق هست، بعضی كه يطيقون نخواندهاند و يطوقون با تشديد و بدون آن خواندهاند، گفتهاند كه از همين استفاده مشقت میشود، بين اين دو قرائت فرق گذاشتهاند، ايشان آن را درباره طوق دارند، در ميان مفسرين و فقهاء و لغويين نديدهام كسی بين اطاق و طاق فرق گذاشته باشد. منتها مطلبی فخر رازی دارد و از عبارت كشاف نيز ممكن است استفاده شود، و آن اين است كه طاق و اطاق چه مجرد و چه مزيد فيه مطلق قدرت نيست و قدرتی است كه با مشقت باشد، اين را گفتهاند اما بين آنها كسی تفكيک نكرده است، مرحوم آقای خوئی يطيقون را به معنای حرجی معنا كرده، بنابر فرمايش ايشان بايد گفت كه ما لا يطيقون در حديث رفع به معنای امور حرجی است، آن كه فوق حرج است كه اصلاً قابل جعل نيست تا رفع شود، آن كه قابل جعل است و میشود رفع كرد، امر حرجی است، اگر مراد از لا يطيقون كمتر از حرجی باشد، اين رفع نمیشود و اگر بالاتر از حرج باشد، اين قابل جعل نيست تا رفع شود، همه ما لا يطيقون را به امور حرجی معنا كردهاند، لا يطيقون را اينگونه معنا كردهاند، مرحوم آقای خوئی يطيقون را به معنای حرجی بودن گرفته، هيچ شاهدی بر اين در هيچ كلماتی نيست، حتی در كلام فخر رازی و كشاف نيز به حد حرج نيست، میگويند اگر مشقت ندارد، وسع گفته میشود، و اگر مشقت دارد، طاق و اطاق گفته میشود، خلاصه، اينگونه كه ايشان آيه را تفسير كردهاند، با لغت و كلمات فقهاء و مفسرين و استعمالات روايات موافق نيست.
پس، درباره آيه شريفه «علی الذين يطيونه فديه» چه بگوئيم؟ اگر لا يطيقون شد، بايد فديه بدهند، اگر يطيقون شد، چرا فديه بدهند؟ اصل المشقه نيز كافی نيست، بعضی روی همين جهت قائل به نسخ شدهاند كه به حسب متعارف روزه گرفتن سخت است و برای همه مردم ترخيص و ارفاق شده بود، حالا میگويد اگر افطار كرديد، فديه بدهيد، و در بعضی قرآنها يا بعضی از كتب معاصرين ديدم، البته از فقهای معروف نديدهام، آنجا درباره يطيقون و باب افعال آمده بود كه يكی از همزههای باب افعال همزه سلب است، در جامی در معنای اعراب نوشته بود كه عربت معدته أی فسدت معدته، و وقتی به باب افعال میرود و الف میگيرد، اعراب ازالة الفساد میشود، و به وسيله اعراب مشكل اشتباه در قرائت و معنا برطرف میشود، خلاصه، بعضی گفتهاند كه در آيه يطيقونه باب افعال است كه همزه سلب دارد و به معنای اين است كه لا طاقة لهم. اما در آيه نمیتواند به معنای همزه سلب باشد، به خاطر اينكه همزه سلب سماعی است و قياسی نيست و در اينجا نشنيدهايم كسی بگويد كه به معنای سلب القدره است. معنای ديگری كه خيلی معقولتر است، اين است كه روايات اين يطيقونه را به پيرمرد و پيرزن و ذو العاش و حامل مقرب و مرضعه قليلة اللبن تطبيق كردهاند، و به دليل اينكه روايات متعدد و صحيح السند است، بايد به آنها اخذ كرد، ولی چگونه میشود كه اين روايات را با آيه تطبيق كرد؟ در كلمه اطاق مفهوم حرج وجود ندارد و اينها افرادی هستند كه روزه بر آنها حرجی است، اينجا بهترين مطلبی كه در اين باره گفته شده، كلام ابو الفتوح است كه میگويد يک صورت اين است كه كانوا در تقدير است، بعضی از روايات نيز كان را در تقدير گرفته، ايشان میگويد اين چيز بديع و بعيدی نيست و عرب اين كار را میكند و در آيه قرآن نيز حذف كان هست، «و اتبعوا ما تتلو الشياطين علی ملك سليمان»، اتبعوا را به صيغه ماضی ذكر كرده و ما تتلو بايد به معنای حاضر باشد، معنا ندارد كه بگويد آنها در ملک سليمان چيزی را پيروی كردند كه حالا ياد گرفتهاند و شياطين القاء میكنند، اينها از شياطين انسی تبعيت كردهاند، گفتهاند كه اينجا كان در تقدير است و در واقع اينگونه است كه و اتبعوا ما كانوا تتلو، تتلو نيز مانند اتبعوا درباره زمان حضرت سليمان است، میگويد كه چنين چيزی در قرآن هست و اينجا نيز مورد دوم است، و صورت ديگر اين است كه حذف كلمه لا شده، احياناً كلمه لا حذف میشود و در آيه قرآن و در شعر حذف شده است، در سوره يوسف برادران گفتند كه «تالله تفتؤ تذكر يوسف»، لا تفتأ يا ما تفتأ به معنای لا يزال است، اينجا مراد لا يزال است، قسم خوردهاند كه تو هميشه به ياد يوسف هستی و اين برای تو خطر دارد، در اينجا كلمه لا حذف شده، و ايشان مصرعی نقل میكند كه در آنجا أبرح به معنای لا أبرح است، اينطوری گفته تا نسخی نيز نباشد. اما حذف كلمه لا و كان نادر است و نمیتوان اينطور گفت. احتمال ديگری به نظر میرسد و آن اين است كه آيه اول در مورد كسانی شروع كرد كه روزه بر آنها اداءاً يا قضاء واجب است، و بعد مقابل اينها معذورين را ذكر میكند، يكی از نظر اداء معذور است، آن را ذكر كرده و میگويد «عدة من أيام اخر»، اين سياق معذورين است، گفتهاند مانند اشخاص سالم نيست كه اداء او مشكلی ندارد و مانند مريض و مسافر نيست كه قضاء او مشكل نداشته باشد، در اين سياق قسم ثالث را ذكر كرده، از سياق استفاده میشود كه اشخاصی كه با سختی قدرت دارند، معذورينی كه قدرت دارند، اين معذور بودن از سياق استفاده میشود و كلمه لا و كان حذف نشده است، معذور از اداء قضا كند و معذور از هر دو كه میتواند انجام دهد اما معذور است، فديه بدهد، بگوئيم اگر در يک سياق ذكر شد، معذوريت استفاده میشود، اشخاصی كه قدرت دارند انجام دهند اما عذر دارند و برای آنها راحت نيست و مشكل است، اين نيز احتمال ديگری است كه بگوئيم قرينه سياق بر اين قيد معذوريت دلالت میكند، و اگر قيد معذوريت باشد، همان مانند مشقت از آن استفاده میشود و لازم نيست تقدير گرفته شود. به هر حال، از نظر روايات مسئله مسلم است منتها در بعضی از فروع مسئله تفسير آيه دخالت دارد.
1389/6/28
باسمه تعالى
بحث در شرائط وجوب صوم بود. در اين جلسه، استاد دام ظله، در بحث موارد عدم وجوب روزه ماه مبارک رمضان، جواز افطار برای شيخ و شيخه را مورد بررسی قرار میدهند.«وردت الرخصة فی افطار شهر رمضان لاشخاص ؛ الاول و الثانی الشيخ و الشيخة اذا تعذر عليهما الصوم أو كان حرجاً بمشقة فيجوز لهما الافطار لكن يجب عليهما فی صورة المشقة بل فی صورة التعذر ايضاً التكفير بدل كل يوم». در مورد شيخ و شيخه اصل جواز افطار مورد تسلم است و اجماع و روايات و آيه قرآن درباره آن هست، منتها آيه قرآن بحثی دارد كه مفسرين بحث كردهاند و در كلمات فقهی نيز فی الجمله بحث شده، امروز مقداری درباره آيه بحث میكنيم.
آيه شريفه میفرمايد : «كتب عليكم الصيام كما كتب علی الذين من قبلكم أياماً معدودات فمن كان منكم مريضاً أو علی سفر فعدة من أيام اخر و علی الذين يطيقونه فدية طعام مسكين فمن تطوع خيراً فهو خير له و أن تصوموا خير لكم ان كنتم تعلمون». قسمتهای مختلف اين آيه مورد بحث است اما عمده «و علی الذين يطيقونه فدية طعام مسكين» مربوط به مسئله جاری است كه مراد چيست، از قديم مفسرين در معنا و در منسوخ بودن يا نبودن اين قسمت آيه اختلاف كردهاند.
عدهای از قدمای عامه و شايد متأخرين آنها میگويند كه اين آيه نسخ شده و آيه «فمن شهد منكم الشهر فليصمه» آن را نسخ كرده، عدهای از علماء بزرگ اماميه نيز به نسخ قائل شدهاند ؛ مرحوم شيخ مفيد در مقنعه و مرحوم سيد مرتضی در انتصار و مرحوم قطب راوندی در فقه القرآن، مرحوم صاحب مدارک نيز در مدارک احتمال نسخ داده و رد نكرده است.
اينها گفتهاند كه پيامبر صلی الله عليه و آله روز عاشوراء و سه روز در هر ماه را روزه میگرفتند و روزه اين روزها در صدر اسلام واجب بوده و بعد آيه روزه ماه مبارک رمضان نازل شد و روزه روز عاشوراء و آن سه روز نسخ شد و به روزه ماه مبارک رمضان تبديل شد و روزه ماه مبارک رمضان واجب شد، منتها به دليل اينكه اشخاص به يک ماه روزه عادت نكرده بودند در مشقت بودند و شارع مهربان ترخيصاً لهم اجازه داد كه اگر افطار كردند، كفاره بدهند و اشكالی ندارد، «و علی الذين يطيقونه فدية» در همين مقام است كه اشخاصی كه میتوانند روزه بگيرند اما روزه نگيرند، فديه بدهند و آن نيز مانند روزه گرفتن ماه مبارک رمضان است، پس، حكم يک ماه با اين حكم تخييری نسخ شد و بعد تا اينها به روزه گرفتن عادت كنند، دوباره آيه نازل شد كه «فمن شهد منكم الشهر فليصمه» و اين تخيير را نسخ كرد، اينها چند مرتبه نسخ قائل شدهاند. و بعضی ديگر آن وجوب مرتبه اولی را منكر شدهاند و گفتهاند كه اول سه روز روزه واجب نبوده و مستحب بوده، اولين زمان وجوب همان ماه مبارک رمضان است منتها بعداً ترخيص شده و تخيير شده و بعد اين تخيير نسخ شده است.
و عدهای ديگر از عامه و از اماميه گفتهاند كه اصلاً آيه نسخ نشده و بايد «و علی الذين يطيقونه فدية» را معنا كرد، منتها مختلف معنا كردهاند.
يكی از منكرين نسخ مرحوم آقای خوئی است كه بيان خاصی نيز دارد، میفرمايد اشخاص را سه طايفه كرده ؛ طايفه اول صحيح و توانا هستند، اينها وظيفه دارند كه روزه بگيرند، طايفه دوم مريض و مسافر هستند كه نمیتوانند ماه مبارک رمضان را روزه بگيرند اما وقت ديگر میتوانند روزه بگيرند، آيه شريفه فرموده كه اينها لازم نيست در ماه مبارک رمضان روزه بگيرند و در روزهای ديگر روزه بگيرند، و طايفه سوم كسانی هستند كه در مورد آنها فرقی بين اداء و قضاء نيست و در هر دو مشكل دارند، در مورد اينها «و علی الذين يطيقونه فدية» تعبير شده است، و بين طاق با اطاق فرق وجود دارد، طاق يعنی كسی كه قدرت دارد و مراد از اطاق منتهی الطاقه است، لذا «يطيقونه» به معنای اين است كه بايد آخرين نيروی خود را مصرف كنند تا بتوانند روزه بگيرند، و اين عبارة اخرای حرجی است، برای كسی كه اداءاً و قضاءاً روزه برای او حرجی است، فديه تعيين شده، و برای كسی كه فقط اداء مشكل دارد، قضاء تعيين شده، و كسی كه در هيچكدام مشكل ندارد، لازم است اداءاً روزه بگيرد، پس، برای منسوخ بودن آيه وجهی نيست، در لسان العرب و غيره به فرق بين طاق و اطاق تصريح شده است.
اما بعد از مراجعه هيچ لغتی پيدا نكردم كه بين طاق و اطاق فرق گذاشته باشد، لسان العرب نيز طاق و اطاق را يكسان معنا كرده، عبارت لسان العرب اين است : «و الطوق و الاطاقة القدرة علی الشیء و الاسم الطاقة و الطوق الطاقة أی أقصی غايته و هو اسم بقدار ما يمكن أن يفعله بمشقة منه»، طوق را تفسير كرده كه به مقداری است كه با مشقت انجام میشود، اما درباره اطاقه همان معنائی را گفته كه درباره طاق هست كه القدرة علی الشیء است، آن درباره طوق هست، بعضی كه يطيقون نخواندهاند و يطوقون با تشديد و بدون آن خواندهاند، گفتهاند كه از همين استفاده مشقت میشود، بين اين دو قرائت فرق گذاشتهاند، ايشان آن را درباره طوق دارند، در ميان مفسرين و فقهاء و لغويين نديدهام كسی بين اطاق و طاق فرق گذاشته باشد. منتها مطلبی فخر رازی دارد و از عبارت كشاف نيز ممكن است استفاده شود، و آن اين است كه طاق و اطاق چه مجرد و چه مزيد فيه مطلق قدرت نيست و قدرتی است كه با مشقت باشد، اين را گفتهاند اما بين آنها كسی تفكيک نكرده است، مرحوم آقای خوئی يطيقون را به معنای حرجی معنا كرده، بنابر فرمايش ايشان بايد گفت كه ما لا يطيقون در حديث رفع به معنای امور حرجی است، آن كه فوق حرج است كه اصلاً قابل جعل نيست تا رفع شود، آن كه قابل جعل است و میشود رفع كرد، امر حرجی است، اگر مراد از لا يطيقون كمتر از حرجی باشد، اين رفع نمیشود و اگر بالاتر از حرج باشد، اين قابل جعل نيست تا رفع شود، همه ما لا يطيقون را به امور حرجی معنا كردهاند، لا يطيقون را اينگونه معنا كردهاند، مرحوم آقای خوئی يطيقون را به معنای حرجی بودن گرفته، هيچ شاهدی بر اين در هيچ كلماتی نيست، حتی در كلام فخر رازی و كشاف نيز به حد حرج نيست، میگويند اگر مشقت ندارد، وسع گفته میشود، و اگر مشقت دارد، طاق و اطاق گفته میشود، خلاصه، اينگونه كه ايشان آيه را تفسير كردهاند، با لغت و كلمات فقهاء و مفسرين و استعمالات روايات موافق نيست.
پس، درباره آيه شريفه «علی الذين يطيونه فديه» چه بگوئيم؟ اگر لا يطيقون شد، بايد فديه بدهند، اگر يطيقون شد، چرا فديه بدهند؟ اصل المشقه نيز كافی نيست، بعضی روی همين جهت قائل به نسخ شدهاند كه به حسب متعارف روزه گرفتن سخت است و برای همه مردم ترخيص و ارفاق شده بود، حالا میگويد اگر افطار كرديد، فديه بدهيد، و در بعضی قرآنها يا بعضی از كتب معاصرين ديدم، البته از فقهای معروف نديدهام، آنجا درباره يطيقون و باب افعال آمده بود كه يكی از همزههای باب افعال همزه سلب است، در جامی در معنای اعراب نوشته بود كه عربت معدته أی فسدت معدته، و وقتی به باب افعال میرود و الف میگيرد، اعراب ازالة الفساد میشود، و به وسيله اعراب مشكل اشتباه در قرائت و معنا برطرف میشود، خلاصه، بعضی گفتهاند كه در آيه يطيقونه باب افعال است كه همزه سلب دارد و به معنای اين است كه لا طاقة لهم. اما در آيه نمیتواند به معنای همزه سلب باشد، به خاطر اينكه همزه سلب سماعی است و قياسی نيست و در اينجا نشنيدهايم كسی بگويد كه به معنای سلب القدره است. معنای ديگری كه خيلی معقولتر است، اين است كه روايات اين يطيقونه را به پيرمرد و پيرزن و ذو العاش و حامل مقرب و مرضعه قليلة اللبن تطبيق كردهاند، و به دليل اينكه روايات متعدد و صحيح السند است، بايد به آنها اخذ كرد، ولی چگونه میشود كه اين روايات را با آيه تطبيق كرد؟ در كلمه اطاق مفهوم حرج وجود ندارد و اينها افرادی هستند كه روزه بر آنها حرجی است، اينجا بهترين مطلبی كه در اين باره گفته شده، كلام ابو الفتوح است كه میگويد يک صورت اين است كه كانوا در تقدير است، بعضی از روايات نيز كان را در تقدير گرفته، ايشان میگويد اين چيز بديع و بعيدی نيست و عرب اين كار را میكند و در آيه قرآن نيز حذف كان هست، «و اتبعوا ما تتلو الشياطين علی ملك سليمان»، اتبعوا را به صيغه ماضی ذكر كرده و ما تتلو بايد به معنای حاضر باشد، معنا ندارد كه بگويد آنها در ملک سليمان چيزی را پيروی كردند كه حالا ياد گرفتهاند و شياطين القاء میكنند، اينها از شياطين انسی تبعيت كردهاند، گفتهاند كه اينجا كان در تقدير است و در واقع اينگونه است كه و اتبعوا ما كانوا تتلو، تتلو نيز مانند اتبعوا درباره زمان حضرت سليمان است، میگويد كه چنين چيزی در قرآن هست و اينجا نيز مورد دوم است، و صورت ديگر اين است كه حذف كلمه لا شده، احياناً كلمه لا حذف میشود و در آيه قرآن و در شعر حذف شده است، در سوره يوسف برادران گفتند كه «تالله تفتؤ تذكر يوسف»، لا تفتأ يا ما تفتأ به معنای لا يزال است، اينجا مراد لا يزال است، قسم خوردهاند كه تو هميشه به ياد يوسف هستی و اين برای تو خطر دارد، در اينجا كلمه لا حذف شده، و ايشان مصرعی نقل میكند كه در آنجا أبرح به معنای لا أبرح است، اينطوری گفته تا نسخی نيز نباشد. اما حذف كلمه لا و كان نادر است و نمیتوان اينطور گفت. احتمال ديگری به نظر میرسد و آن اين است كه آيه اول در مورد كسانی شروع كرد كه روزه بر آنها اداءاً يا قضاء واجب است، و بعد مقابل اينها معذورين را ذكر میكند، يكی از نظر اداء معذور است، آن را ذكر كرده و میگويد «عدة من أيام اخر»، اين سياق معذورين است، گفتهاند مانند اشخاص سالم نيست كه اداء او مشكلی ندارد و مانند مريض و مسافر نيست كه قضاء او مشكل نداشته باشد، در اين سياق قسم ثالث را ذكر كرده، از سياق استفاده میشود كه اشخاصی كه با سختی قدرت دارند، معذورينی كه قدرت دارند، اين معذور بودن از سياق استفاده میشود و كلمه لا و كان حذف نشده است، معذور از اداء قضا كند و معذور از هر دو كه میتواند انجام دهد اما معذور است، فديه بدهد، بگوئيم اگر در يک سياق ذكر شد، معذوريت استفاده میشود، اشخاصی كه قدرت دارند انجام دهند اما عذر دارند و برای آنها راحت نيست و مشكل است، اين نيز احتمال ديگری است كه بگوئيم قرينه سياق بر اين قيد معذوريت دلالت میكند، و اگر قيد معذوريت باشد، همان مانند مشقت از آن استفاده میشود و لازم نيست تقدير گرفته شود. به هر حال، از نظر روايات مسئله مسلم است منتها در بعضی از فروع مسئله تفسير آيه دخالت دارد.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»