16-آبان-1389، 00:32
جلسه 386
1389/8/8
«فصل في طرق ثبوت هلال رمضان و شوال للصوم و الافطار»
يعني طرقي که با آنها ماه رمضان ثابت بشود تا روزه بگيرند و ماه شوال ثابت بشود تا افطار کنند «و هي امور: الاول رؤية المکلف نفسه. الثاني: التواتر. الثالث: الشياع المفيد للعلم و في حکمه کلما يفيد العلم ولو بمعاونة القرائن فمن حصل له العلم باحد الطرق المذکورة وجب عليه العمل به و ان لم يوافقه احد و ان شهدو رد الحاکم شهادته. الرابع: مضي ثلاثين يوما من هلال شعبان او ثلاثين يوما من هلال رمضان فانه يجب الصوم معه في الاول و الافطار في الثاني».
يک مطلبي به ذهن من ميآمد ولي با عبارت ايشان قابل تطبيق نيست.
آقاي حکيم ميفرمايد: اين چهار طريقي که مطرح شده است همه اينها فروض صورت علم است منتها مبادي علم مختلف است که يک مرتبه انسان خودش ميبيند و يک مرتبه افراد کثيري بلاواسطه مدعي رؤيت ميشوند که فرض دوم و تواتر است و يک مرتبه يک مطلبي شياع پيدا ميکند به طوري که همه آن را به طور مسلم تلقي ميکنند؛ که اگر چه تک تک آنها آن را نديدهاند؛ بعضي ديدهاند و برخي هم با قرائن و اينها قطع پيدا کردهاند که اکثريت معتنيبه و کثير به طور قاطع قائلند که ماه حلول کرده است که اين هم فرض سوم است. يعني ممکن است که عدد کمتر از حد تواتر باشد ولي قرائن ديگر ضميمه شود و علم بياورد, کما اينکه در شياع در خيلي از مواقع مبدءش تواتر نيست, چند تا هستند و بعضي قرائن ديگر هم به هم منضم ميشوند و خيلي موقع مطلب براي افراد يقيني ميشود. و چهارم هم همان است که سي روز از هلال ماه قبلي بگذرد. آقاي حکيم ميگويد اينها مناشيء علم هستند و در تمام اينها اين است که اگر کسي علم پيدا کرد بايد به آن حکم را بار کند.
البته اين گفته نشود که اين حرف توضيح واضحات است که اگر علم پيدا کرد بايد حکم را بار بکند چون جوابش اين است که امکان دارد که علم جزء موضوع باشد و گفته شده باشد که اگر ماه رمضان با علم مخصوصي ثابت شد آن وقت روزه بر شما واجب است پس چون امکان دارد که علم جزء موضوع باشد, پس اين چنين بحثها که از اين طريق و اين طريقها حکم ثابت است, توضيح واضحات نيست ميخواهند بگويند که علم طريقي محض است و نتيجهاش اين ميشود که از هر طريقي علم حاصل شد بايد به آن حکم را بار نمود. و ميخواهند بگويند که بر فرض هم که علم جزء موضوع باشد, مطلق العلم جزء موضوع است نه علم خاصي و لذا حتي اگر حاکم هم ردّ بکند ما بايد بپذيريم چون حکم روي واقع رفته است و طريقيت علم ذاتي است و اگر جزء موضوع هم باشد مطلق العلم جزئيت دارد و لذا حاکم هم رد نمايد من که علم دارم بايد ترتيب اثر بدهم. اين مطلبي است که سيد دارد.
ولي يک نحوه ديگري امکان داشت, ولي عبارت سيد آن را رد ميکند. و آن اين است که مقصود از علم در الشياع المفيد للعلم, علم شخصي نباشد بلکه علم نوعي و علم حاصل براي متعارف اشخاص موضوع باشد؛ يعني لازم نيست که من علم پيدا بکنم چرا که گاهي ممکن است من به سختي به علم برسم. مراد از علم العلم لک نيست بلکه العلم للمتعارف من الناس است و اين معنا ممکن است و شايد برخي از ادله و روايات هم بر همين معنا منطبق بشود نه بر آنچه که سيد ميگويد. پس شخص وسواسي در حصول علم, وقتي ببيند که متعارف مردم علم پيدا ميکنند بايد به آن عمل کند و بعيد نيست که وظيفهاش همين باشد. و الا در شياع, افراد غير متعارف ممکن است که به يقين نرسند. و در خود تواتر هم ممکن است بعضي علم پيدا نکنند, کما اينکه در گذشتن سي روز هم اينطور نيست که براي همه افراد علم پيدا شود که با گذشت سي روز ماه تمام ميشود؛ همه که علم برايشان پيدا نميشود, شايد بعضي ندانند که ماه سي روز است و حساب ماه را ندانند پس مقصود اين است که با گذشتن سي روز براي متعارف اشخاص علم پيدا ميشود و همين کافي است. ولي عبارت سيد علم شخص را ميزان قرار داده است, نه علم نوع و متعارف از مردم را. و مسأله را بايد در مراجعه به ادله ملاحظه نمائيم.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
1389/8/8
«فصل في طرق ثبوت هلال رمضان و شوال للصوم و الافطار»
يعني طرقي که با آنها ماه رمضان ثابت بشود تا روزه بگيرند و ماه شوال ثابت بشود تا افطار کنند «و هي امور: الاول رؤية المکلف نفسه. الثاني: التواتر. الثالث: الشياع المفيد للعلم و في حکمه کلما يفيد العلم ولو بمعاونة القرائن فمن حصل له العلم باحد الطرق المذکورة وجب عليه العمل به و ان لم يوافقه احد و ان شهدو رد الحاکم شهادته. الرابع: مضي ثلاثين يوما من هلال شعبان او ثلاثين يوما من هلال رمضان فانه يجب الصوم معه في الاول و الافطار في الثاني».
يک مطلبي به ذهن من ميآمد ولي با عبارت ايشان قابل تطبيق نيست.
آقاي حکيم ميفرمايد: اين چهار طريقي که مطرح شده است همه اينها فروض صورت علم است منتها مبادي علم مختلف است که يک مرتبه انسان خودش ميبيند و يک مرتبه افراد کثيري بلاواسطه مدعي رؤيت ميشوند که فرض دوم و تواتر است و يک مرتبه يک مطلبي شياع پيدا ميکند به طوري که همه آن را به طور مسلم تلقي ميکنند؛ که اگر چه تک تک آنها آن را نديدهاند؛ بعضي ديدهاند و برخي هم با قرائن و اينها قطع پيدا کردهاند که اکثريت معتنيبه و کثير به طور قاطع قائلند که ماه حلول کرده است که اين هم فرض سوم است. يعني ممکن است که عدد کمتر از حد تواتر باشد ولي قرائن ديگر ضميمه شود و علم بياورد, کما اينکه در شياع در خيلي از مواقع مبدءش تواتر نيست, چند تا هستند و بعضي قرائن ديگر هم به هم منضم ميشوند و خيلي موقع مطلب براي افراد يقيني ميشود. و چهارم هم همان است که سي روز از هلال ماه قبلي بگذرد. آقاي حکيم ميگويد اينها مناشيء علم هستند و در تمام اينها اين است که اگر کسي علم پيدا کرد بايد به آن حکم را بار کند.
البته اين گفته نشود که اين حرف توضيح واضحات است که اگر علم پيدا کرد بايد حکم را بار بکند چون جوابش اين است که امکان دارد که علم جزء موضوع باشد و گفته شده باشد که اگر ماه رمضان با علم مخصوصي ثابت شد آن وقت روزه بر شما واجب است پس چون امکان دارد که علم جزء موضوع باشد, پس اين چنين بحثها که از اين طريق و اين طريقها حکم ثابت است, توضيح واضحات نيست ميخواهند بگويند که علم طريقي محض است و نتيجهاش اين ميشود که از هر طريقي علم حاصل شد بايد به آن حکم را بار نمود. و ميخواهند بگويند که بر فرض هم که علم جزء موضوع باشد, مطلق العلم جزء موضوع است نه علم خاصي و لذا حتي اگر حاکم هم ردّ بکند ما بايد بپذيريم چون حکم روي واقع رفته است و طريقيت علم ذاتي است و اگر جزء موضوع هم باشد مطلق العلم جزئيت دارد و لذا حاکم هم رد نمايد من که علم دارم بايد ترتيب اثر بدهم. اين مطلبي است که سيد دارد.
ولي يک نحوه ديگري امکان داشت, ولي عبارت سيد آن را رد ميکند. و آن اين است که مقصود از علم در الشياع المفيد للعلم, علم شخصي نباشد بلکه علم نوعي و علم حاصل براي متعارف اشخاص موضوع باشد؛ يعني لازم نيست که من علم پيدا بکنم چرا که گاهي ممکن است من به سختي به علم برسم. مراد از علم العلم لک نيست بلکه العلم للمتعارف من الناس است و اين معنا ممکن است و شايد برخي از ادله و روايات هم بر همين معنا منطبق بشود نه بر آنچه که سيد ميگويد. پس شخص وسواسي در حصول علم, وقتي ببيند که متعارف مردم علم پيدا ميکنند بايد به آن عمل کند و بعيد نيست که وظيفهاش همين باشد. و الا در شياع, افراد غير متعارف ممکن است که به يقين نرسند. و در خود تواتر هم ممکن است بعضي علم پيدا نکنند, کما اينکه در گذشتن سي روز هم اينطور نيست که براي همه افراد علم پيدا شود که با گذشت سي روز ماه تمام ميشود؛ همه که علم برايشان پيدا نميشود, شايد بعضي ندانند که ماه سي روز است و حساب ماه را ندانند پس مقصود اين است که با گذشتن سي روز براي متعارف اشخاص علم پيدا ميشود و همين کافي است. ولي عبارت سيد علم شخص را ميزان قرار داده است, نه علم نوع و متعارف از مردم را. و مسأله را بايد در مراجعه به ادله ملاحظه نمائيم.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»