ادله حجیت خبر واحد: آیات قرآن

جلسه ۸۳ – ۲۰ اسفند ۱۳۹۱

به نظر ما آیات دیگری از قرآن هستند که دلالت بر حجیت خبر واحد دارند و قبلا هم اشاره به برخی از آنها داشته ایم.
سه طایفه از آیات هستند که می توان به آنها برای حجیت خبر واحد استدلال کرد:
طایفه اول:
آیاتی که مفاد آنها این است که انبیاء علیهم السلام برای استدلال بر قبال قولشان و برای اقناع قومشان استدلال کرده بودند به امین بودن خودشان.
نوح:
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (الشعراء آیه ۱۰۷)
هود:
أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ (الاعراف آیه ۶۸)
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (الشعراء آیه ۱۲۵)
و همین آیه در مورد صالح (الشعراء آیه ۱۴۲) و لوط (الشعراء آیه ۱۶۲) و شعیب (الشعراء آیه ۱۷۶) نیز بیان شده است.
البته آیه شریفه سوره اعراف خصوصیتی دارد و آن اینکه قبلش از قومش نقل می کند که ما تو را دروغ گو می دانیم
قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَهٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکَاذِبِینَ
و حضرت هود استدلال می کند که من امین و راستگو بوده ام در نزد شما. در آیه می گوید من سفیه نیستم و دروغ گو هم نیستم پس دلیلی برای نپذیرفتن حرفم وجود ندارد.
و در همه آیات طلب اجر هم نفی شده است برای اینکه تهمت را از خودشان دفع کنند.
در مورد حضرت موسی نیز آمده است:
أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (الدخان آیه ۱۸)
پیامبران بر رسالتشان استدلال کرده اند به امین بودن خودشان در نزد قومشان. توجه کنید نمی تواند منظور از این آیات امین بودن نزد خدا باشد چون امین بودن نزد خداوند برای اقناع قوم فایده ای ندارد بلکه برای صحت استدلال باید تصور کرد اولا پیامبر در نزد خود قوم امین باشد و ثانیا از نظر عقلا هم خبر فرد امین پذیرفته شده باشد و گرنه استدلال غلط است.
و در آیات مذکور غیر از راست گو بودن و امین بودن چیز دیگری نیز ذکر نشده است تا گفته شود به وسیله معجزه و … یقین برای مردم ایجاد می کرده اند و انتظار نداشته اند به مجرد اینکه فرد ثقه ای هستند کلام آنها را بپذیرند.


جلسه ۸۴ – ۲۱ اسفند ۱۳۹۱
بحث در بیان آیاتی بود که در کلمات مرحوم آخوند به آنها اشاره نشده است اما برای حجیت خبر واحد به آنها می توان استدلال کرد.
طایفه اول آیاتی بودند که برای الزام مکلفین به پذیرش رسالت انبیاء به امین بودن آنها استدلال شده است. در این آیات هدف این است که اثبات کند حتی مطابق مبنای خود مردم باید قول انبیاء پذیرفته شود. مطابق این آیات انبیاء به امین بودن خودشان به معنای عرفی استدلال کرده اند و امین در معنای عرفی یعنی ثقه.
نه اینکه منظورشان از امین بودن، نوعی امانت باشد که با آن کذب محال باشد.
طایفه دوم
عده ای از آیات هستند که مضمون آنها حجیت مطلق حجج عقلایی است. برخی از این آیات متضمن امر به تبین است از جمله:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَهٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً (النساء آیه ۹۴)
آنچه در این آیه آمده است امر به تبین است و تبین یعنی تحصیل حجت و آنچه حجت عرفی است مصداق بینه است. الفاظ در کلمات شارع منزل بر مفاهیم عرفی است نه بر اصطلاحات شرعی.
و لذا قبلا از مرحوم آقای خویی هم نقل کردیم که حتی تقوم به البینه مطلق حجت است نه بینه اصطلاحی و لذا خبر ثقه را هم شامل است.
و یکی از مصادیق بینه و حجت عرفی خبر ثقه است.
در این آیه شریفه می گوید به مجرد احتمال کفر، کسی را نکشید و فحص کنید آیا این عده کافرند یا خیر.
هم چنین آیه نبأ به همین بیان دلالت بر حجیت خبر واحد می کند.
اشکال: اگر استدلال به این آیات مبتنی بر فرض حجیت بینه در نزد عقلاء است دیگر نیازی به این آیات نداریم و همان سیره عقلاء کافی است. خود سیره عقلاء دلیل بر حجیت خبر است و بعد از فرض حجیت خبر، دیگر نیازی به استدلال به آیات نداریم.
جواب: اگر ما به آیات استدلال می کنیم هنوز سیره عقلاء را حجت نمی دانیم.
در این آیات می گوییم آنچه از نظر عقلا بینه است حجت است. نمی گوید آنچه در نزد عقلا بینه است و سیره عقلا هم حجت است معتبر است.
در این آیات فقط معنای لغوی را از عرف و عقلا اخذ می کنیم نه صحت و حجیت آن را.
آنچه عرفا بینه است را شارع اعتبار کرده است چه بنای عقلا حجت باشد و چه نباشد.
و لذا اگر به سیره اشکال کردیم و گفتیم امضای شارع کشف نمی شود با این حال می توان به این آیات تمسک کرد.
ما برای استدلال به این آیات نیاز به اثبات حجیت بنای عقلا و امضای سیره آنها نداریم بلکه هر آنچه عرفا بینه باشد را شارع معتبر می داند هر چند بنای عقلا هم حجت نباشد یا نتوان امضای آن را کشف کرد.
آیه دیگر:
عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ (التوبه آیه ۴۳)
کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ (البقره آیه ۱۸۷)
در تمام این آیات می گوید بینه عرفی تحصیل کنید.


جلسه ۸۵ – ۲۲ اسفند ۱۳۹۱
طایفه سوم آیات که می توان برای حجیت خبر واحد به آنها استدلال کرد عده ای از آیات است که متضمن امر به اقامه شهادت است و این آیات از حیث عدد مطلق است و مقید به تعدد نیست. و در برخی از آنها لسان تحریم عدم ادای شهادت است.
وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ (الطلاق آیه ۲)
به مقتضای آیه شهادت روات به بیان کلامی از طرف امام امری مطلوب است و مطلوب بودن شهادت مساوق با حجیت آن است.
وَ لاَ تَکْتُمُوا الشَّهَادَهَ وَ مَنْ یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ (البقره آیه ۲۸۳)
اگر چه ما در آیه کتمان گفتیم حرمت کتمان مساوق با حجیت تعبدی نیست اما اینجا تفاوت دارد. چون در آیه کتمان، می گفتیم کتمان حرام است تا به واسطه عدم کتمان و بیان آن زمینه برای علم دیگران حاصل شود. یعنی حرمت کتمان به نکته حصول علم برای دیگران بود.
اما ادله کتمان شهادت این طور نیست و حرمت کتمان شهادت مقدمه پذیرش تعبدی است چون قطعا در شهادت معتبر در باب قضاء اعتبار شهادت منحصر به صورت حصول علم برای قاضی نیست و این نه شرعا بلکه عرفا هم همین طور است.
بله اگر شرع جایی برای حجیت شهادت، قید تعدد را بیان کرد ما آنجا قائل به تعدد می شویم اما هر کجا تعدد شرط نشده بود به همان اطلاق رجوع می کنیم و قائل به کفایت قول یک نفر خواهیم شد.
شهادت متقوم به فرض وجود مخاصمه نیست بلکه شهادت بر اینکه امام علیه السلام هم این را فرمود شهادت است. این آیات هم مختص به باب مخاصمه نیست و می فرماید باید ادای شهادت کنید و این ادای شهادت ملازم با پذیرش قول آنها ست چرا که گفتیم قطعی است که پذیرش قول شاهد منوط به حصول علم نیست.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِین (النساء آیه ۱۳۵)
و آیه وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ (الطلاق آیه ۲) هم اگر چه دلالت بر حجیت خبر نمی کند اما برای تایید برداشت ما از روایات مناسب است.
این آیات اطلاق دارند و از آنها فهمیده می شود که شهادت پذیرفته است بله در برخی موارد قید خورده است که شاهد باید دو نفر یا بیشتر باشند.
طایفه چهارم آیاتی هستند که دال بر امر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به تبلیغ است. این استدلال را مرحوم سید مرتضی در الذریعه ذکر کرده است و البته آن را قبول ندارد.
بیان استدلال این طور است که پیامبر به تنهایی که نمی تواند متکفل تبلیغ باشد و خودش در همه جا تبلیغ کند پس باید از دیگران کمک بگیرد و همان طور که تبلیغ به خبر متواتر ممکن است به خبر واحد هم ممکن است.
تتمیم این استدلال همان است که دیروز هم گفتیم که تبلیغ یعنی به آنچه عرفا تبلیغ محسوب می شود و اگر در عرف ابلاغ با یک نفر هم صدق می کند و حجت بر اعلام است. اطلاق امر به تبلیغ اقتضای حجیت خبر واحد را دارد و اخباری که از ایشان برای ما نقل شده است مصداق تبلیغ آن حضرت است.
طایفه پنجم آیاتی است که مشتمل بر امر به معروف است. آیاتی که ترغیب به امر به معروف و نهی از منکر می کند و یا ترغیب به عمل به معروف و نهی از عمل به منکر می کند.
منظور از معروف یعنی آنچه متعارف است و آنچه نزد عموم و مردم معروف است نه معروف شرعی.
و مخالفت با خبر واحد عند العقلاء و عموم مردم امری منکر است و عمل به آن معروف عند العقلاء است. تمام کلمات قرآن حمل بر معنای عرفی می شوند.
بله اگر جایی از معروف خاصی نهی شده باشد نباید به آن عمل کرد اما اگر جایی نهی نرسیده بود با تمسک به اطلاق این آیات می توان گفت به آنها باید عمل کرد.
در آیات متعددی این مساله ذکر شده است و قیدی هم ندارد مگر در مواردی که شارع از امری متعارف نهی کرده است.
این آیات دال بر امضای سیره عقلاء در عمل به حجج عقلائی است مانند ظواهر، خبر واحد و …


جلسه ۸۶ – ۲۳ اسفند ۱۳۹۱
تعدادی از آیاتی که می توان به آنها بر حجیت خبر واحد استدلال کرد ذکر کردیم.
آیات را در پنج طائفه ذکر کردیم که هر کدام از آنها چندین آیه داشت.
و بیانی دیگر برای دلالت آیه نبأ ذکر کردیم و قبلا هم آیه سوال را پذیرفته بودیم.
اما دلالت آیه اذن و کتمان را نپذیرفتیم.
با بیانی که ما داشتیم می شود آیه نفر را نیز در دلالت بر حجیت خبر واحد تمام دانست.
در آیه نفر آمده بود که لینذروا قومهم و ما گفتیم انذار که در آیه فرض شده است باید مخوف بودنش امری که به آن انذار داده می شود مفروض باشد و گفتیم هر چند با خود این خبر انذار و تخویف محقق شود اشکالی ندارد.
با بیانی که داشتیم این آیه نیز دال بر حجیت خبر واحد است چون معیار در وجوب تحذر، انذار است و گفتیم الفاظ بر معانی عرفی حمل می شوند و هر آنچه عرفا انذار باشد را شامل است. و خبر واحد مصداق عرفی تخویف و انذار است.
خلاصه بحث این در مساله آیات دال بر حجیت خبر واحد این است که عده ای از آیات دلالت بر حجیت خبر واحد دارند اما آیات دو قسمند:
برخی از آنها در صورتی که اثبات کنیم بنای عقلاء بر اعتبار خبر است می توانند حجیت خبر واحد را ثابت کنند مثل آیاتی که دال بر اعتبار بینه بود و …
و برخی دیگر از آنها دلالت بر اعتبار خبر می کنند هر چند بنای عقلاء را ثابت نکنیم مثل آیاتی که متضمن استدلال انبیاء بود بلکه از خود این آیات وجود سیره نزد عقلاء کشف می شود.
و با این حساب ما اگر نتوانیم دلیل دیگری هم اقامه کنیم همین آیات برای حجیت خبر واحد کافی است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *