جلسه ۱ – ۱۵ شهریور ۱۴۰۴
یکی از مباحث مهم اصول که کاربرد وسیع در مجال ادله نقلی در فقه دارد بحث اطلاق و تقیید است. اختلاف روایات در اطلاق و تقیید مثل اختلاف آنها در عموم و خصوص به حدی است که منشأ ارتداد برخی از مذهب شده است تا جایی که شیخ طوسی استبصار را برای پاسخ همین شبهه جمع بین روایات نوشته است که برخی از این اختلافات به اختلاف در اطلاق و تقیید است. ایشان فرموده است که برخی از شیعه با مواجهه با اختلاف روایات از مذهب مرتد شدهاند چون شیعه معتقد است که ائمه معصومند پس وقوع اشتباه و غلط از آنها محال است و وقوع اختلاف در روایات نشانه بطلان این قول و به تبع بطلان این مذهب است.
بحث اطلاق و تقیید از مباحث بسیار مهم در علم اصول است که ثمرات بسیار متعددی بر آن مترتب است و البته به روایات هم اختصاص ندارد بلکه حتی در آیات قرآن نیز وجود دارد.
مرحوم آخوند بحث را با تعریف مطلق شروع کردهاند و فرمودهاند مطلق را این طور تعریف کردهاند که «ما دلّ علی شائع فی جنسه» منظور از «شائع» یعنی کلی.
در طرد و عکس این تعریف اشکال شده است و گفتهاند تعریف مانع اغیار نیست چرا که برخی از عمومات نیز مشمول این تعریف است یعنی برخی از الفاظ به وضع چنین دلالتی دارند در حالی که اطلاق طبق مسلک مشهور علمای متاخر اصول به وضع نیست.
همچنین این تعریف جامع افراد نیست و این تعریف شامل برخی از افراد مطلق مثل اسم جنس نیست چون اسم جنس بر خود جنس و ماهیت مبهمه دلالت دارد نه بر کلی و حصه شایع در جنسش.
مرحوم آخوند مثل موارد متعدد دیگر فرموده است این تعریف، حد منطقی یا حتی رسم منطقی هم نیست و لذا این اشکالات و تلاش برای پاسخ از آنها غیر فنی است. اشکال به طرد و عکس در تعریف حد و رسم منطقی قابل طرح است نه در آنچه اجمالا مشیر است به امر مرتکز در ذهن و این تعاریف از این دستهاند یعنی صرفا مشیرند به آنچه در ذهن مرتکز است.
البته بعید نیست برخی از متاخرین با توجه به تغییراتی که در تعریف ایجاد کردهاند تا از اشکالات طرد و عکس پاسخ بدهند در مقام تحدید منطقی بوده باشند اما مرحوم آخوند معتقد است تمایز اجمالی این مفاهیم کافی است و به تحدید منطقی نیازی نیست.
مرحوم آخوند فرمودهاند مهم پرداختن به الفاظی است که تعبیر «مطلق» بر آنها اطلاق شده است.
ایشان در ابتدا به اسم جنس اشاره کردهاند مانند اسماء جواهر، عرض یا عرضیات که منظور ایشان از عرضی امور اعتباریاند مثل ملک و زوج و … یعنی اموری که ما بازاء خارجی و حقیقی ندارند.
البته ایشان قبول ندارد که اسم جنس برای اطلاق وضع شده است بلکه اسم جنس به ضمیمه مقدمات حکمت بر اطلاق دلالت دارد و گرنه معنای وضعی اسم جنس، ماهیت مبهم است نه ماهیت مطلق.
منظور از ماهیت مبهم یعنی ذات مفهوم و معنا بدون لحاظ چیز دیگر به نحوی که حتی عدم لحاظ چیزی دیگر با آن هم لحاظ نشده است. اسم جنس بر طبیعت معنا و ذات ماهیت دلالت دارد و هیچ چیز دیگری با آن لحاظ نشده است حتی عدم لحاظ چیزی دیگر.
پس اسم جنس نه برای ماهیت مقیده وضع شده است (بشرط شیء یا بشرط لا) و نه برای ماهیت مطلقه (لابشرط قسمی). ماهیت مطلقه یعنی ماهیتی که در آن عدم تقید لحاظ شده است.
ماهیت مبهمه بر ماهیت بشرط شیء و بشرط لا و لابشرط قابل انطباق است. در ماهیت مبهمه عدم اخذ شیء دیگر هم لحاظ نشده است یعنی عنوان «عدم اخذ شیء دیگر» در آن لحاظ نشده است (هر چند به حمل شایع چیز دیگری با آن لحاظ نشده است) بر خلاف ماهیت مطلقه که ماهیتی است که با آن عدم چیز دیگری با آن لحاظ شده است و لذا اطلاق امر وجودی است یعنی ماهیتی است که در آن لحاظ شده است عدم اخذ قیدی همراه آن و این تعریف در مقابل اصطلاح امثال مرحوم آقای صدر است که توضیح آن خواهد آمد.
پس ایشان از اعتبارات ماهیت به ماهیت مبهمه و ماهیت بشرط شیء و بشرط لا و لا بشرط اشاره کرده است و معتقد است که اسم جنس برای ماهیت مبهمه وضع شده است و تفهیم ماهیت مقید یا ماهیت مطلق به دالّ دیگری نیاز دارد حال آن دال، لفظی باشد که بر قید دلالت کند یا مقدمات حکمت باشند که بر تعین اطلاق دلالت داشته باشند.
دلیل ایشان بر این ادعا (عدم وضع اسماء اجناس بر اطلاق که نظر مشهور قبل از سلطان العلماء است) وجدان لغوی است. از کلام ایشان برمیآید که وضع الفاظ برای اطلاق محال است. ایشان منبه این وجدان لغوی را این قرار داده است که استعمال اسماء اجناس در غیر ماهیت مطلقه به مؤونه و عنایت نیاز ندارد. در «اعتق رقبه مؤمنه» هیچ حس تجرید لفظ از معنای لغوی وجود ندارد در حالی که اگر اسماء اجناس برای اطلاق وضع شده باشند استعمال آن همیشه مجازی است. یعنی نه فقط استعمال آن در ماهیت مقیده مجازی است بلکه حتی استعمال آن در افراد ماهیت مطلقه نیز مجازی است چون اطلاق یک امر ذهنی است یعنی ماهیت مقید به لحاظ عدم اخذ قید است و لحاظ جزو معنای اطلاق است و لحاظ یک امر ذهنی است که قابل انطباق بر عالم خارج نیست در حالی که انطباق مفاهیم اسماء اجناس بر خارج خیلی روشن است.
پس اگر کسی معتقد باشد اسماء اجناس برای ماهیت مطلقه وضع شدهاند همه استعمالات را باید مجازی بداند چرا که ماهیت مطلقه قابل تطبیق بر خارج و مصادیق نیست مگر با تجرید از قید موضوع له و این خلاف وجدان لغوی است و نشانه این است که اسماء اجناس برای ماهیت مطلقه وضع نشدهاند بلکه بر ماهیت مبهمی وضع شدهاند که هم در موارد تقیید قابل استعمال است و هم در موارد تقیید و استفاده قید یا اطلاق به قرینه دیگری است.
تذکر دو نکته در اینجا لازم است:
اول: ایشان اطلاق را امر ذهنی فرض کردند چون گفتند اطلاق یعنی ماهیتی که در آن عدم تقید لحاظ شده است و لحاظ یک امر ذهنی است اما مرحوم آقای صدر این نظر را قبول نکردهاند و معتقد است در ماهیت لابشرط قسمی، لحاظ عدم تقید جزو معنا نیست بلکه عدم اخذ قید برای اطلاق کافی است و لحاظ عدم قید لازم نیست.
عرض ما این است که بین ماهیتی که قید با آن لحاظ نشده است و ماهیتی که با آن عدم تقید لحاظ شده است تفاوتی ندارد. درست است که یکی وجودی است و دیگری عدمی اما منظور از ماهیتی که قیدی با آن لحاظ نشده است چیست؟ ماهیتی است که نسبت به قیود اهمال دارد یا اطلاق؟
بحث در این است که اطلاق که لابشرط قسمی است به چه معنا ست؟ آخوند فرمودند منظور از لابشرط قسمی ماهیتی است که در آن عدم تقید لحاظ شده است و آقای صدر فرموده منظور ماهیتی است که در آن قیدی لحاظ نشده است و عرض ما این است که بین این دو نظر تلازم وجود دارد و لذا ما معطل این مطلب نمیشویم.
دوم: آنچه مهم است این است که آیا وضع لفظ برای ماهیت مطلقه محال است آن طور که آخوند فرمودند یا نه تنها محال نیست که واقع هم هست و توضیح مطلب خواهد آمد.
جلسه ۲ – ۱۶ شهریور ۱۴۰۴
مرحوم آخوند فرمودند موضوع له اسم جنس، ماهیت مهمله است نه ماهیت مقیده و نه ماهیت مطلقه (لابشرط قسمی) و فرمودند اگر موضوع له ماهیت مقیده یا مطلقه باشد استعمال آن جز با تجرید لفظ از معنای لغوی ممکن نیست و این خلاف وجدان و ارتکاز است.
ایشان اطلاق را امر وجودی دانستند و گفتند اطلاق، لحاظ عدم قید است. به عبارت دیگر باید ماهیت را لحاظ کرد و لحاظ کرد که این ماهیت مقید به قیدی نیست. نه اینکه اطلاق امر عدمی باشد یعنی لحاظ ماهیت و عدم لحاظ چیزی دیگر با آن باشد.
در حقیقت ایشان به مشهور که معتقدند اطلاق موضوع له اسم جنس است اشکال کرده که اصلا معقول نیست موضوع له اسم جنس ماهیت مطلقه باشد چون ماهیت مطلقه قابل انطباق بر مصادیق خارجی نیست چرا که لحاظ که جزو حقیقت اطلاق است یک امر ذهنی است و اگر موضوع له اسم جنس ماهیت مطلق باشد موضوع له نیز یک امر ذهنی خواهد بود و امر ذهنی قابل انطباق بر خارج نیست. در نتیجه استعمال اسماء اجناس در مصادیق خارجی جز با تجرید ممکن نیست و این تجرید خلاف وجدان لغوی و ارتکاز عرفی است.
این نکته در کلام متاخرین از مرحوم آخوند هم تکرار شده است و وجدان لغوی را مهمترین شاهد بر این قرار دادهاند که اطلاق موضوع له اسم جنس نیست.
مرحوم نایینی به کلام آخوند اشکال کرده است و لازمه آن را این دانسته که اطلاق در کلمات قدماء که از وضع استفاده میشده با اطلاق مستفاد از مقدمات حکمت متفاوت و متباین باشد (چرا که از نظر ایشان اطلاق مستفاد از مقدمات حکمت قابل انطباق بر مصادیق خارجی است ولی اطلاق مستفاد از وضع بر مصادیق خارجی قابل انطباق نیست). ایشان اشکال کرده است که اطلاق یک معنا بیشتر ندارد و منشأ آن یا وضع است یا مقدمات حکمت و برای توضیح آن به اعتبارات ماهیت اشاره کردهاند. منظور از اعتبارات ماهیت، حالت ماهیت نسبت به عوارض زائد بر ماهیت است.
ماهیت گاهی به شرط تجرید از تمام خصوصیاتی که در خارج با ماهیت محقق میشوند لحاظ میشود که از آن به ماهیت «بشرط لا» تعبیر میشود و روشن است که یک مفهوم ذهنی است که در خارج قابل تحقق نیست چون وجود منفک از خصوصیات نیست.
و گاهی ماهیت به شرط تقید به چیزی لحاظ میشود (چه وجودی و چه عدمی) که از آن به ماهیت بشرط شیء تعبیر میشود.
در نتیجه ماهیت لابشرط یعنی ماهیتی که نه بشرط لا باشد و نه بشرط شیء باشد یعنی در آن نه تجرد لحاظ شده باشد و نه تقید، و روشن است که در این اعتبار لحاظ نیاز نیست بلکه کافی است که نه بشرط لا لحاظ شود و نه بشرط شیء لحاظ شود پس لابشرط عدم لحاظ است.
و غیر از این سه قسم معقول نیست چون یا تجرد لحاظ شده یا تقید یا نه تجرد و نه تقید لحاظ نشده است. (مرحوم آقای صدر از برخی نقل کرده است که لابشرط دو قسم است یکی لابشرط به معنای عدم لحاظ قید و یکی لابشرط به معنای لحاظ عدم قید و مرحوم نایینی این را غیر معقول میداند همان طور که برخی تصور کردهاند ماهیت لابشرط مقسم ماهیت بشرط شیء و بشرط لا است نه قسم ثالث و مرحوم نایینی نیز این را قبول ندارد).
سپس به آخوند اشکال کردهاند که ایشان ماهیت لابشرط را به ماهیت مرسله و مطلقه تفسیر کرده در حالی که لحاظ ارسال در معنای اسم جنس، اگر به معنای لحاظ تجرد است یعنی هیچ خصوصیتی در آن لحاظ نشود، در این صورت همان ماهیت بشرط لا خواهد بود که اولا یک مفهوم ذهنی است و ثانیا قسم سوم نخواهد بود.
بنابراین اطلاق چیزی جز ماهیت لابشرط نیست که حقیقت آن همان عدم لحاظ اشتراط است نه لحاظ عدم اشتراط و اختلاف بین مشهور و سلطان العلماء در حقیقت اطلاق نیست بلکه اطلاق در هر دو مبنا یک معنا دارد و اگر اطلاق قابل انطباق بر خارج نباشد تفاوتی ندارد مقتضای وضع باشد یا مقتضای مقدمات حکمت باشد. امر ذهنی قابل انطباق بر خارج نیست تفاوتی دارد منشأ آن چه باشد.
پس اشکال ایشان به آخوند این است که اطلاق اگر به معنای ماهیت لابشرط باشد و ماهیت لابشرط هم به معنای لحاظ عدم اشتراط باشد هم قابل انطباق بر خارج نیست و هم قسم سوم نیست.
قابل توجه این است که مرحوم آقای خویی دقیقا به همین مطلبی معتقد است که ایشان به آخوند نسبت داده و به آن اشکال کرده است.
این کلام مرحوم نایینی صحیح است که اطلاق یک حقیقت و مفهوم بیشتر ندارد اما اینکه ایشان فرموده است لحاظ عدم اشتراط همان ماهیت بشرط لا است یا بشرط شیء است و قسم سوم نیست حرف ناتمامی است. اینکه ماهیت با لحاظ عدم اشتراط به یکی از دو قسم بشرط لا یا بشرط شیء برمیگردد ناشی از یک خط و اشتباه است. ماهیت با لحاظ اشتراط عدم همه خصوصیات که همان ماهیت بشرط لا است غیر از ماهیتی است که در آن عدم تقید لحاظ شده است.
ماهیت بشرط لا یعنی ماهیتی که در آن عدم مجامعت با خصوصیات لحاظ شده است و لذا یک مفهوم ذهنی است که در خارج محقق نمیشود اما ماهیتی که در آن عدم تقید و عدم اشتراط لحاظ شده است این طور نیست و لذا گفتهاند که ماهیت لابشرط با هر قیدی قابل جمع است بر خلاف ماهیت بشرط لا.
وجود قیود با ماهیتی که در آن عدم اشتراط لحاظ شده است منافات ندارد. اطلاق یعنی ماهیتی که در آن عدم اعتبار خصوصیت و قید لحاظ شده است نه اینکه در آن تجرد از هر خصوصیتی لحاظ شده است.
ماهیت بشرط تجرد از خصوصیت (یا به تعبیر دیگر ماهیت بشرط عدم خصوصیت) با ماهیت بشرط عدم اعتبار خصوصیت (یا به تعبیر دیگر ماهیتی که در آن لحاظ شده عدم تقید به خصوصیت) متفاوت است و مرحوم نایینی بین این دو خلط کرده است.
با این بیان روشن میشود که ماهیت بشرط شیء در مقابل ماهیت لابشرط و ماهیت بشرط شیء است همان طور که در مقابل ماهیت مهمله است و معنای آن لحاظ عدم اشتراط است که چیزی است غیر از ماهیت بشرط عدم وجود (که ماهیت بشرط لا ست).
ممکن است گفته شود ماهیت به لحاظ عدم اشتراط، همان ماهیت بشرط شیء است ولی به نظر ما این اشکال به ایشان وارد نیست چون ماهیت گاهی بشرط عدم اشتراط و عدم تقید است که ماهیت لابشرط است و گاهی بشرط وجود یا عدم وجود خصوصیت است که ماهیت بشرط شیء است و گاهی بشرط تجرد از همه خصوصیات است یعنی مشروط است به عدم وجود همه خصوصیات که ماهیت بشرط لا است.
جلسه ۳ – ۱۷ شهریور ۱۴۰۴
در مورد اعتبارات ماهیت بحث کردیم. مرحوم آخوند برای اثبات اینکه موضوع له اسم جنس ماهیت مطلقه نیست این طور استدلال کردند که اگر اسم جنس برای ماهیت مطلقه (لابشرط قسمی) وضع شده باشد استعمال آن همیشه مجازی است چون لابشرط یک مفهوم ذهنی است که قابلیت انطباق بر خارج ندارد در حالی که وجدانا اسماء اجناس با همان معنای ارتکازی که دارند بر خارج منطبق میشوند و هیچ تجوز و تجرید از معنای حقیقی احساس نمیشود. پس اسم جنس برای اطلاق وضع نشده است.
ذهنی بودن اطلاق از این جهت است که از نظر ایشان لابشرط قسمی یعنی ماهیتی که در آن عدم تقیید لحاظ شده است و یک امر وجودی است نه اینکه ماهیتی باشد که با آن چیزی لحاظ نشده، پس لحاظ جزو حقیقت آن است و لحاظ یک امر ذهنی است که قابلیت انطباق بر خارج را ندارد.
محقق اصفهانی مطلبی دارند که در حقیقت اشکال به مرحوم آخوند و حتی حکماء است. ایشان فرمودهاند اگر ماهیت لابشرط ذهنی است چون لحاظ جزو آن است، ماهیت بشرط لا و بشرط شیء نیز امر ذهنی خواهند بود چون لحاظ در آنها هم مفروض است. در نتیجه ماهیت مقیده هم در خارج هم منطبَق ندارد.
ایشان برای حل این اشکال فرمودهاند الفاظ برای ذات معنا وضع میشوند نه برای معنای مقید به لحاظ و نه برای خود لحاظ. پس لحاظ معانی داخل در معنای الفاظ نیست. در نتیجه اگر لابشرط به معنای ماهیتی باشد که در آن عدم تقیید لحاظ شده است اما این لحاظ جزو معنای موضوع له نیست.
درست است که مفاهیم در ذهن هستند اما از این جهت که حاکی از خارجند نه از این جهت که در ذهن لحاظ شدهاند.
ایشان فرموده این اعتبارات در حقیقت مصححات ترتب حکمند نه مقوم ذات معنای موضوع له.
و البته این مطلب را هم بیان کردهاند که لابشرط قسمی آن چیزی نیست که آخوند تصور کرده است که ماهیتی است که غیر مقید لحاظ شده است بلکه ماهیتی است که در آن قید لحاظ نشده است.
عبارت محقق اصفهانی این چنین است:
«و کما أنّ المتقیّد به الماهیه – فی الماهیه بشرط شیء، و بشرط لا- نفس المعنى المعتبر – لا بما هو معتبر و لا اعتباره – و إلّا کانت الماهیه مطلقا ذهنیه کذلک اللابشرط القسمی فإنّ قید الماهیه هو عدم لحاظ الکتابه و عدمها، لا لحاظ عدم اللحاظ، فهذه الاعتبارات مصحّحه لموضوعیه الموضوع على الوجه المطلوب، لا أنّها مأخوذه فیه، کما مرّ نظیره فی مبحث المشتقّ: من أنّ اعتبار الإجمال و التفصیل اعتبار مصحّح للحمل، لا أنه مأخوذ فی المحمول.» (نهایه الدرایه، ج ۲، ص ۴۹۳)
عرض ما این است که ایشان خواستند اشکال مرحوم آخوند را دفع کنند و فرمودند لحاظ جزو معنا نیست و در ضمن این مطلب فرمودند لابشرط قسمی عدم لحاظ است. این دو مطلب متباین است که در کلام ایشان مندمج با یکدیگر ذکر شده است در حالی که مرتبط نیستند.
در حقیقت دو جواب برای دفع اشکال آخوند وجود دارد یکی آنچه مرحوم نایینی و صدر هم گفتند و مرحوم اصفهانی نیز فرموده که اطلاق، لحاظ عدم قید نیست بلکه عدم لحاظ قید است.
جواب دیگر این است که حتی اگر اطلاق ماهیتی باشد که عدم تقید با آن لحاظ شده است باز هم اشکال مندفع است چون این لحاظ از قبیل شرط معنا ست نه جزو معنا. اسم جنس برای ماهیت به قید اطلاق وضع شده است یعنی به خصوصیتی از خصوصیات اختصاص ندارد و نتیجه شرط بودن این لحاظ عدم انطباق اسم جنس بر خارج نیست بلکه این است که استعمال مطلق در ماهیت مقیده مجاز است همان طور که مشهور قبل از سلطان العلماء به آن معتقدند چون استعمال فاقد شرط است نه به این معنا که مولویا شرطی در استعمال اعتبار شده است تا اشکال شود که این نهایتا عصیان مولا ست نه اینکه استعمال غلط باشد بلکه به همان معنا که در ضمن معنای حروف توضیح دادیم که یعنی لفظ در غیر این شرط وضع ندارد و لذا خود مرحوم آخوند در معنای حروف فرمودند با اینکه موضوع له حروف همان موضوع له اسماء است اما استعمال آنها به جای یکدیگر غلط است چون وضع معنای حرفی مختص به استعمالی آلی است و وضع معنای حرفی مختص به استعمال استقلالی است در عین اینکه موضوع له آنها کاملا یکسان است.
نتیجه اینکه با وضع اسم جنس برای ماهیت مطلقه و تفسیر اطلاق به لحاظ عدم تقید، مشکلی در انطباق بر خارج پیش نمیآید بلکه اخذ قید اطلاق موکد انطباق بر خارج به نحو شمول و سریان است چرا که لحاظ سریان و اطلاق موجب میشود مدلول مطابقی لفظ باشد بر خلاف عدم لحاظ که سریان آن عقلی است.
بر همین اساس در عموم، شمول مدلول مطابقی لفظ است با اینکه مفاد آن نیز رفض القیود است نه جمع القیود، اما در اطلاق بر اساس اینکه مفاد آن عدم لحاظ باشد، شمول و سریان آن عقلی و قهری و لازمه معنا ست. بله اگر اطلاق را به لحاظ عدم تقید تفسیر کنیم معنای آن مانند عموم است، همان طور که در نظر علمای قبل از سلطان العلماء چنین بوده است.
با این بیان روشن میشود که تفسیر اطلاق به عدم لحاظ یا لحاظ عدم تقید در انطباق معنا بر خارج تفاوتی ندارند.
نتیجه اینکه وضع اسماء اجناس برای ماهیت مطلقه (به معنای ماهیتی که عدم تقید در آن لحاظ شده است) محذور عقلی ندارد و ثبوتا ممکن است اما اینکه اثباتا موضوع له اسم جنس چیست؟ ماهیت مهمله یا مطلقه به معنای لحاظ عدم تقید یا مطلقه به معنای عدم لحاظ قید مطلب دیگری است.
متاخرین ادعاء کردهاند موضوع له اسم جنس وجدانا ماهیت مهمله است چون در موارد استعمال آنها در موارد قید، تجوز و عنایت احساس نمیشود همان طور که استعمال آن در موارد عدم قید نیز چنین است. پس اطلاق باید با قرینه دیگری افاده شود تفاوتی ندارد قرینه لفظی باشد یا قرینه عقلی حکمت.
اما قدماء معتقدند اسم جنس برای ماهیت مطلقه وضع شده است و به نظر ما نیز حق همین است و توضیح آن خواهد آمد.
مرحوم آقای بروجردی فرمودهاند نسبت اطلاق به الفاظ غلط است و معنا ست که مطلق است. سپس فرمودهاند اطلاق و تقیید به ذات معنا و ماهیت مربوط نیست بلکه به لحاظ حکم مترتب بر آن است. اگر حکم بر ماهیت مقید به خصوصیتی فرض شود ماهیت بشرط شیء است و اگر حکم برای ماهیت غیر مقید به خصوصیتی فرض شود ماهیت مطلق و لابشرط است. به نظر ما این مطلب نیز ناتمام است و توضیح آن خواهد آمد.