جلسه ۱۱۵ – ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸

مساله بعدی که در کلام مرحوم آقای خویی مذکور است مقتول در ازدحام و … است.
إذا وجد قتیل فی زحام الناس، أو على قنطره أو بئر أو جسر أو مصنع أو فی شارع عام أو جامع أو فلاه أو ما شاکل ذلک، و الضابط أن لا یکون مما یستند القتل فیه إلى شخص خاص أو جماعه معینه أو قریه معلومه فدیته من بیت مال المسلمین.
ایشان ضابطه را این دانسته‌اند که قتل به شخص خاص یا جماعت مشخص یا روستای معلومی مستند نباشد و در این صورت دیه باید از بیت المال پرداخت شود تا خون مسلمان پایمال نشود.
دلیل ایشان تعدادی از روایات است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ جَمِیعاً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَضَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی رَجُلٍ وُجِدَ مَقْتُولًا لَا یُدْرَى مَنْ قَتَلَهُ قَالَ إِنْ کَانَ عُرِفَ وَ کَانَ لَهُ أَوْلِیَاءُ یَطْلُبُونَ دِیَتَهُ أُعْطُوا دِیَتَهُ مِنْ بَیْتِ مَالِ الْمُسْلِمِینَ وَ لَا یَبْطُلُ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ لِأَنَّ مِیرَاثَهُ لِلْإِمَامِ ع فَکَذَلِکَ تَکُونُ دِیَتُهُ عَلَى الْإِمَامِ وَ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ وَ یَدْفِنُونَهُ قَالَ وَ قَضَى فِی رَجُلٍ زَحَمَهُ النَّاسُ یَوْمَ الْجُمُعَهِ فِی زِحَامِ النَّاسِ فَمَاتَ أَنَّ دِیَتَهُ مِنْ بَیْتِ مَالِ الْمُسْلِمِینَ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۴)
روایت از نظر سند معتبر است و دلالت آن در مورد کسی که قاتلش معلوم نیست روشن است و نسبت به مقتول در اثر ازدحام مردم در روز جمعه ممکن است نسبت به صدر عام باشد و اینکه حتی اگر افرادی که منشأ قتل شده‌اند مشخص و معلوم و محدود هم باشند با این حال باز هم دیه بر عهده بیت المال است.
و اگر نسبت این اطلاق با اطلاق ادله قتل خطایی عموم و خصوص من وجه باشد تعارض محکم است و هر دو تساقط می‌کنند و باید به عموم فوقانی یا اصل عملی رجوع کرد.
روایت دیگر:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ ازْدَحَمَ النَّاسُ یَوْمَ الْجُمُعَهِ فِی إِمْرَهِ عَلِیٍّ ع بِالْکُوفَهِ فَقَتَلُوا رَجُلًا فَوَدَى دِیَتَهُ إِلَى أَهْلِهِ مِنْ بَیْتِ مَالِ الْمُسْلِمِینَ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۵)
که دلالت آن مثل ذیل همان روایت قبل است.
عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ مَنْ مَاتَ فِی زِحَامِ النَّاسِ یَوْمَ الْجُمُعَهِ أَوْ یَوْمَ عَرَفَهَ أَوْ عَلَى جِسْرٍ لَا یَعْلَمُونَ مَنْ قَتَلَهُ فَدِیَتُهُ مِنْ بَیْتِ الْمَالِ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۵)
روایت از نظر سندی ضعیف است و لذا قابل اعتماد نیست و گرنه می‌توانست مقید اطلاق ذیل روایت عبدالله بن سنان و ابن بکیر باشد و هم چنین به ازدحام در روز جمعه، موارد دیگری را هم اضافه کرده است.
البته روایت دیگری شبیه همین روایت در من لایحضره الفقیه نقل شده است:
رَوَى السَّکُونِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ قَالَ عَلِیٌّ ع مَنْ مَاتَ فِی زِحَامِ جُمُعَهٍ أَوْ عِیدٍ أَوْ عَرَفَهَ أَوْ عَلَى بِئْرٍ أَوْ جِسْرٍ لَا یُعْلَمُ مَنْ قَتَلَهُ فَدِیَتُهُ عَلَى بَیْتِ الْمَالِ‌ (من لایحضره الفقیه، جلد ۴، صفحه ۱۶۳)
که سند آن معتبر است.
روایت دیگر:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لَیْسَ فِی الْهَائِشَاتِ عَقْلٌ وَ لَا قِصَاصٌ وَ الْهَائِشَاتُ الْفَزْعَهُ تَقَعُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَیُشَجُّ الرَّجُلُ فِیهَا أَوْ یَقَعُ قَتِیلٌ لَا یُدْرَى مَنْ قَتَلَهُ وَ شَجَّهُ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ آخَرَ یَرْفَعُهُ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَوَدَاهُ مِنْ بَیْتِ الْمَالِ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۵۵)
هایشات آن طور که در روایت معنا شده (که معلوم نیست این قسمت معنا هم از امام علیه السلام است یا از یکی از روات) یعنی اتفاقات ناگهانی که واقع می‌شود. اگر در اثر اتفاقات ناگهانی که رخ می‌دهد مثلا زلزله‌ای رخ می‌دهد و مردم هجوم می‌آورند یا کسی از روی وحشت و ترس ناخودآگاه عکس العملی نشان می‌دهد که منجر به قتل کسی شود مضمون نیست.
«الهوش» در لغت به معنای اجتماع عده‌ای و اختلاط آنها معنا شده است. و به معنای فتنه نیز آمده.
مفاد این روایت این است که کسی که قاتلش مشخص نیست مضمون نیست و خونش هدر است و معلوم نیست چرا مثل مرحوم آقای خویی و مرحوم صاحب وسائل از این روایت استفاده کرده‌اند که روایت بر مضمون بودن بیت المال دلالت می‌کند. و اتفاقا اینکه مرحوم کلینی هم در ذیل روایت اشاره می‌کنند که در روایت دیگری گفته شده امام علیه السلام دیه را از بیت المال پرداخت کردند نشان دهنده این است که فهم ایشان هم از روایت عدم ضمان این نوع قتل و هدر بودن خون مقتول بوده است.

ضمائم:
و الهَوْش‏: القوم المجتمعون فی حرب أو صخب؛ و هم‏ متهاوشون‏، أی مختلطون. و جاءوا بالهَوْش‏ و البَوْش‏، إذا جاءوا بالجمع الکثیر، و بذلک سُمّی ما یُنتهب فی الغاره هَواشاً. و فی الحدیث‏: «من أصاب مالًا من‏ تَهاوُشٍ‏ أذهبه اللَّه فی نَهابِرَ» (جمهره اللغه، جلد ۲، صفحه ۸۸۳)
هوش- هیش:
(قال شمر: قال أبو عدنان:
سمعتُ التَّمیمیَّات یَقُلن: الهَوش‏ و البَوْش‏:
کثرهُ الناس و الدوابّ، و دخلنا السوقَ فما کِدْنا نخْرج من‏ هَوْشها و بَوْشِها.
و یقال: اتَّقوا هَوْشات‏ السوق أی اتقوا الضلال فیها، و أن یُحْتال علیکم فتُسرَقوا.
و قال أبو زید: هاشَ‏ القومُ بعضُهم إلى بعض للقتال. قال: و المصدَر الهَیْش‏.
و رأیتُ‏ هَیشهً، أی جماعه،

و یقال: رأیتُ‏ هُواشهً من الناس، و هُوَیشهً، أی جماعهً مختلِطه.
ثعلب عن ابن الأعرابی: إبلٌ‏ هَوّاشه، أی أخِذت من هاهنا و هاهنا، و منه: مَن اکتسب مالًا من‏ مَهاوِشَ‏، و یُروَى من‏ نهاوِش‏؛ و هذا مِن أنْ یُنهَشَ من کل مکان.
و رواه بعضهم: من‏ تهاوِش‏ و ذو هاشٍ‏: موضع ذکَره زُهیر فی شعره. و الهَیشات: نحوٌ من الهَوْشات، و هو کقولهم: رجل ذو دغَواتٍ و دَغَیاتٍ.
و فی حدیث آخر: لیس فی‏ الهَیشات‏ قَوَد، عُنِی به القتِیل یُقتَل فی الفتنه لا یُدرَى مَن قتَله.
و قال أبو زید: هاشَ‏ القومُ بعضُهم إلى بعض هیْشاً، إذا وثب بعضهم إلى بعض للقتال، و رأیت‏ هَیشهً من الناس، أی جماعهً. و تهیَّشَ‏ القومُ بعضُهم إلى بعض‏ تهیُّشاً. (تهذیب اللغه، جلد ۶، صفحه ۱۸۹)

و جاءَنا بالهَوْشِ‏ الهائشِ: یَعْنی الکَثْرَه. و رأیتُ‏ هُوَاشَهً من الناس و هَوِیْشَهً: أی جَماعَهً. و هاشَ‏ القَوْمُ بَعْضُهم إلى بَعْضٍ: تَتَابَعُوا. (المحیط فی اللغه، جلد ۴، صفحه ۲۷)

هوش‏
الهاء و الواو و الشین: أُصَیلٌ یدلُّ على اختلاطٍ و شِبهه.
منه‏ هَوّشُوا: اختَلَطوا. و هَاشت‏ الخیلُ فى الغاره. و المَهَاوش‏ فى الحدیث‏[۱] من هذا. و یقال: هَوَّشَت‏ الرِّیحُ بالتُّراب: جاءت به ألواناً. و منه‏ الهَوش‏. العدد الکثیر. و تَهَوَّشَ‏ القوم على فُلانٍ: تَغَاوَوْا علیه.
و شذَّ عنه‏ الهَوَش‏، یقال إنَّه صِغَر البَطْن قال: * قد هَوِشَتْ‏ بطونُها و احقَوقَفَتْ* و هم‏ مُتَهاوِشُون‏، أى مختلِطُون. (معجم مقاییس اللغه، جلد ۶، صفحه ۱۹)

[هوش‏]
: ابن مسعود رضی اللّه تعالى عنه‏- إیاکم و هَوَشات‏ اللَّیْلِ و هَوَشات‏ الأسواق- و روی: هَیَشات.
هی الفِتَن؛ من‏ الهَوْش‏ و هو الخَلْط و الجمع. و هشت‏ إلى فلان إذا خَفَفْتَ إلیه و تقدمت‏ هَوْشاً. و هَاشَ‏ بعضهم إلى بعض: وَثَبُوا للقتال‏ هَیْشاً- قاله الکسائی.
و قرأت فی بعض کتب عبد الحمید الکاتب إلى جند أرْمِینیَّه و قد انْتَقَضُوا على وَالِیهم و أفسدوا: فقد بلغ أمِیر المؤمنین‏ الهَیْشَه التی کانت و خُفُوف أهل المَعْصِیَه فیها.
و قال: یعنی‏ بالهَیْشَهِ الفِتْنه.
قال‏: و أنشدنی الحکم بن بلال سلیمان الطیار شعوذی الحجاج شِعْراً قاله عمرو بن سعید بن العاص فی عبد الملک حین نَافَرَه: أغَرّ أَبا الذبان‏ هیْشَه مَعْشر فدلوه فی جَمْرٍ من النار جاحِم.
و قال الأسدی: هاش‏ یهیش‏ هیشاً؛ إذا عاثَ فیهم و أَفْسَد.
(الفائق، جلد ۳، صفحه ۴۱۴)

الهَوْشُ‏: العدَدُ الکثیرُ.
– و ذُو هاشٍ‏: ع.
– و هاشهُ: لِصٌّ، من ولَدِهِ الجَعْدُ بنُ قَیْسِ بنِ قِنانِ بنِ هاشَه، و کانَ شریفاً.
– و الهَوْشَهُ: الفِتْنَهُ، و الهَیْجُ، و الاضْطِرَابُ، و الاخْتِلَاطُ.
– و الهَویشَهُ: الجماعَهُ المُخْتَلِطَهُ.
– و جاءَ بالهَوْشِ‏ الهائِشِ‏: بالکَثْرَهِ.
– و الهُواشاتُ‏، بالضم: الجَماعاتُ من الناسِ و الإِبِلِ، و المالُ الحرامُ.
– و المَهاوِشُ‏: ما غُصِبَ و سُرِقَ.
– و التَّهاوِشُ‏ فی الحدیث: جَمْعُ‏ تَهْواشٍ‏، مَقْصُورٌ من‏ التَّهاویش‏، تَفْعَالٌ من‏ الهَوْشِ‏.
– و هَوِشَ‏، کسمِعَ: اضْطَرَبَ، أو صَغُرَ بَطْنُهُ.
– و هَوَّشَ‏ تَهْوِیشاً: خَلَطَ،
القاموس المحیط، ج‏۲، ص: ۴۵۱
– و- الرِّیحُ بالتُّرابِ: جاءتْ به ألواناً.
– و تَهَوَّشوا: اخْتَلَطُوا،
– کتَهَاوَشوا،
– و- علیه: اجْتَمَعُوا.
– و هاوَشَهُمْ‏: خالَطَهُمْ.
(القاموس المحیط، جلد ۲، صفحه ۴۵۰)


جلسه ۱۱۶ – ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸

بحث از قتیل زحام در حقیقت مساله اثباتی است و ارتباطی با قسامه ندارد اما چون جای دیگری برای آن پیدا نکرده‌اند در ذیل مباحث قسامه مطرح کرده‌اند چون فهم بسیاری از علماء از عناوین قتیل القریه و … اثبات لوث است.
چند مساله دیگر تا اول فصل بعدی باقی مانده است که به آنها اشاره می‌کنیم. البته ضابطه برخی از آنها قبلا مشخص شده است و لذا به آنها اشاره نمی‌کنیم.
یعتبر فی الیمین أن تکون مطابقه للدعوى فلو ادعى القتل العمدی و حلف على القتل الخطأی فلا أثر له.
یعنی حجتی که اقامه می‌شود باید مطابق با ادعایی باشد که مدعی دارد لذا اگر مدعی ادعای قتل عمد دارد و قسامه بر قتل خطایی قسم بخورند ادعای او ثابت نمی‌شود. و این مساله روشن و واضح است و نیازی به دلیل زائدی ندارد چون هر کسی ادعایی دارد باید حجت بر همان اقامه کند.
بله اگر شخص قتل عمدی را ادعا می‌کند و قسامه بر قتل خطایی قسم بخورد و ما بگوییم در موارد قتل عمد ولی دم بین قصاص و دیه مخیر است در این صورت قسامه برای اثبات دیه کافی است. چون فرضا مدعی ادعا کرده است که من مستحق قصاص یا دیه هستم و قسامه هم می‌گوید این مدعی مستحق دیه است بنابراین قسامه بخشی از مدعای او را اثبات می‌کند هر چند قصاص را ثابت نمی‌کند. و نسبت به مدت باید اصول عملیه را اعمال کرد.
مساله بعدی:
لو ادعى أن أحد هذین الشخصین قاتل و لکنه لا یعلم به تفصیلا، فله أن یطالب کلا منهما بالبینه على عدم کونه قاتلا فإن أقام کل منهما البینه على ذلک فهو، و إن لم تکن لهما بینه فعلى المدعی القسامه و إن لم یأت بها فعلیهما القسامه، و إن نکلا ثبتت الدیه دون القود.
اگر فرد ادعا کرد که یکی از این دو نفر قاتلند می‌تواند از هر کدام آنها بینه بر نفی مطالبه کند. عجیب است با اینکه مرحوم آقای خویی جزمی بودن ادعا را در ماهیت قضایی مساله معتبر می‌دانند اما اینجا با اینکه ادعا نسبت به هر کدام از دو نفر محتمل است ادعا را معتبر دانسته‌اند و در نتیجه گفته‌اند اگر دو متهم بینه نداشته باشند مدعی قسامه اقامه می‌کند و اگر قسامه نداشته باشد می‌تواند از هر دو متهم قسامه مطالبه کند و اگر آنها نکول کنند دیه ثابت است. و اگر مدعی قسامه اقامه کند هم چیزی بیش از دیه ثابت نمی‌شود و هر دو متهم باید دیه را بپردازند ایشان فرموده‌اند و بر این مساله اخبار متعددی دلالت می‌کند و ما نفهمیدیم منظور ایشان از این اخبار متعدد چیست؟ آیا منظورشان اخبار قتیل قریه است که آنچه در آنها هست افراد متعددی است و نمی‌توان از آن به هر جا هر چند متهم دو نفر باشند تعدی کرد. خصوصا وقتی می‌دانیم یکی از آن دو نفر قاتل نیستند و فقط یک نفر قاتلند.
اما در هر حال ما قبلا گفتیم برای اعتبار ادعا، جزم نیاز نیست و لذا مدعی می‌تواند اقامه دعوا کند و اگر دو طرف از اقامه قسامه نکول کنند، و فرضا به قاتل بودن یکی از آنها هم علم داریم باید مطابق قواعد علم اجمالی عمل کرد که این مورد از موارد عدم تنجز علم اجمالی است.
مساله بعد:
إذا مات الولی قام وارثه مقامه و لو مات أثناء الأیمان، کان على الوارث خمسون یمینا مستأنفه، فلا اعتداد بالأیمان الماضیه.
اگر ولی بعد از اقامه دعوا بمیرد، وارثش جایگزین او می‌شود و اگر در بین قسم‌ها بمیرد، وارث خودش باید پنجاه قسم اقامه کند.
البته در کلام مرحوم آقای خویی عبارتی آمده است که حق دعوا به ارث می‌رسد در حالی که حق ادعا حکم شرعی است و قابل ارث نیست. و اگر متعلق خود آن ادعا به وارث منتقل می‌شود خود وارث می‌تواند اقامه دعوا کند مثل اینکه فرد حق قصاص را ارث می‌برد یا دیه را ارث می‌برد و … و اگر متعلق آن ادعا به وارث منتقل نمی‌شود و ربطی به وارث ندارد وارث حق اقامه دعوا ندارد.
و اگر وارث اقامه دعوا کرد چون ادعای جدید است لذا قسم‌های ادعای قبلی کافی نیست و خودش باید برای ادعایش حجت و قسم اقامه کند.
مساله بعد:
لو اتهم رجل بالقتل حبس سته أیام، فإن جاء أولیاء المقتول بما یثبت به القتل فهو، و الا خلی سبیله.
کسی که متهم به قتل است حاکم شش روز می‌تواند او را زندانی کند و در این شش رو ولی دم باید قتل را اثبات کند و اگر نتوانست حق ندارند متهم را زندانی کنند.
دلیل آن هم معتبره سکونی است:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ النَّبِیَّ ص کَانَ یَحْبِسُ فِی تُهَمَهِ الدَّمِ سِتَّهَ أَیَّامٍ فَإِنْ جَاءَ أَوْلِیَاءُ الْمَقْتُولِ بِبَیِّنَهٍ وَ إِلَّا خَلَّى سَبِیلَهُ‌ (الکافی، جلد ۷، صفحه ۳۷۰)
حبس خلاف قاعده است و نیازمند دلیل است و هر جا دلیل نداشته باشد نامشروع است. در متهم به قتل اجازه زندانی کردن بیش از شش روز به حاکم داده نشده است و بیش از آن خلاف شرع است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *