۱ – یکشنبه,۱۹ شهریور , ۱۳۹۱
مرحوم آخوند قبل از شروع بحث امارات، مقتضای اصل را بررسی کرده اند و فرموده اند اصل اولی در امارات و ظنون عدم حجیت است مگر آنکه با دلیل خاص چیزی از این اصل خارج شود.
معروف بین اصولیین این است که در فرض شک در حجیت مقتضای اصل عدم حجیت است. یعنی حجیت نیاز به احراز دارد و با فرض شک در حجیت حکم به عدم حجیت می شود. شک در حجیت مساوق با قطع به عدم حجیت است.
بیانی که مرحوم آخوند در اثبات این اصل دارند متفاوت با بیان شیخ است. ایشان می فرمایند تمام موضوع برای حجیت صرف حجیت در واقع نیست بلکه علاوه بر آن باید وصول هم پیدا کند. یعنی اگر حجیت به دست مکلف نرسد هر چند در واقع هم برای آن حجیت جعل شده باشد در این صورت آن اماره برای مکلف حجت نیست واقعا و حتما یعنی مکلف نمی تواند آن را به عنوان معذر در پیشگاه خداوند ارائه کند همان طور که خداوند هم نمی تواند به عنوان منجز به آن استناد کند.
معذریت و منجزیت که همان معنای حجیت است متوقف بر وصول به دست مکلف است هم صغرویا هم کبرویا.
همان طور که اگر اماره صغرویا به دست مکلف نرسد منجز یا معذر نخواهد بود اگر اماره کبرویا به دست مکلف نرسد باز هم منجز یا معذر نیست.
مکلف باید در هنگام عمل حجیت داشته باشد یعنی منجز یا معذر داشته باشد و اگر در آن هنگام بر طبق حجیت عمل نکرده باشد هر چند در واقع وجود داشته باشد معذور نیست.
موضوع حجیت متوقف بر وصول است. و اگر وصول نباشد حجیت حقیقتا و قطعا نیست.
حجیت دو مرحله دارد یک مرحله جعل است و یک مرحله فعلیت است که همان مرحله ای است که ما از آن تعبیر به وصول می کنیم.
مرحله جعل که همان مرحله لوح و واقع است مثل دیگر احکام منوط به وصول نیست یعنی همان طور که وجوب نماز جمعه در عصر غیبت اگر جعل داشته باشد منوط به دانستن یا ندانستن مکلف نیست و در هر صورت جعل شده است جعل حجیت هم همین طور است. جعل حجیت خودش یک حکم واقعی است آنچه حکم ظاهری است مفاد حجج و مودای امارات است اما خود جعل حجیت حکم واقعی است مثل وجوب نماز و روزه.
بله احکام واقعی قابل تقیید به عالمین هست به همان بیانی که قبلا گذشت. و لذا مشهور بین محققین متاخرین این بود که احکام واقعی قابل تقیید به عالمین هست اما این فقط صرف امکان بود در مقابل شبهه امتناع عقلی. اما در عین حال گفتیم اطلاقات احکام مقتضی اشتراک احکام بین عالم و جاهل است.
جعل حجیت هم از آنجا که حکم واقعی است مقید به علم مکلف به حجیت نیست یعنی چه مکلف بداند چه نداند حجیت برای خبر واحد جعل شده است یا برای ظواهر جعل شده است یعنی در موضوع آن وصول اخذ نشده است.
اما مرحله دوم که مرحله فعلیت است. اینکه می گوییم خبر واحد حجت است یعنی آنچه که مکلف می تواند در ترک واجبی یا انجام حرامی به آن استناد کند و به عنوان عذر برای خود اقامه کند یا خداوند بتواند به آن بر مکلف احتجاج کند. حجیت به معنای جواز احتجاج مولی بر عبد و معذر عبد در مقابل مولی، تابع وصول است. یعنی با اینکه جعل واقعی تابع وصول نبود و از این حیث مطلق بود اما جواز احتجاج مولی بر عبد و استناد مکلف به اماره ای که جعل حجیت واقعی برای آن شده است متوقف بر وصول است یعنی باید علاوه بر جعل واقعی مکلف باید حجیت را بداند.
بله اگر حجیت واصل نباشد جعل حجت هست. انکار جعل نمی کنیم و این جعل هم اثر دارد و لغو نیست و قبلا آثار آن را بررسی کردیم. علاوه اینکه مولی برای اطلاق جعل کاری انجام نمی هد تا آن کار لغو باشد بلکه تقیید کار است.
جعل واقعی حجیت اثر دارد و آن فعلیت حجیت است که همان است که از آن تعبیر به جواز استناد و احتجاج می شود. و استناد و احتجاج در جایی است که جعل حجیت به مکلف وصول پیدا کند.
مرحوم آخوند بیان دومی برای این اصل از مرحوم شیخ نقل می کند که ایشان آن را ناتمام می داند.
مرحوم شیخ در مساله شک در حجیت فرموده اند اصل عدم حجیت است و هر کجا شک در حجیت کردیم آثار عدم حجیت را مترتب می کنیم. عمده دلیل ایشان بحث افترا و تشریع است. ایشان می گوید مقتضای ادله نقلیه حرمت استناد امر مشکوک به خدا ست. «قل ءالله اذن لکم ام علی الله تفترون» یعنی اگر دلیل بر اینکه خداوند این حرف را گفته است نباشد افترای بر خداوند است. و اگر حجیت چیزی مشکوک باشد نمی توان آن را حجت دانست چون نمی دانیم مورد اذن خداوند است و هر آنچه که ندانیم مورد اذن خداوند باشد افترا به خداوند است. این نسبت به اسناد است و استناد هم با عدم علم ممنوع است «لاتقف ما لیس لک به علم» اگر اماره ای مشکوک باشد نمی توان به آن در مقام عمل استناد کرد بلکه باید آثار عدم حجیت را بر آن مترتب کرد.
مقتضای ادله نقلیه در موارد شک در حجیت، عدم حجیت است چون در این موارد حجیت ملازم با افترا و تشریع است. یعنی در غیر موارد علم به حجیت هر آنچه به خداوند نسبت داده شود افترا و تشریع است.
مرحوم آخوند می فرمایند این کلام ناتمام است. این حرف هم اشکال نقضی دارد و هم اشکال حلی.
اولا جواز اسناد از آثار حجیت نیست یعنی ایشان تصور کرده است که اگر ما توانستیم جواز اسناد و استناد را نفی کنیم یعنی حجیت را نفی کرده ایم. حرف مرحوم آخوند این است که مواردی هست که حجت هست اما اسناد جایز نیست. عدم جواز اسناد منافی با حجیت ندارد و با نفی جواز اسناد نمی توان نفی حجیت کرد. ظن انسدادی بنابر حکومت این مورد است. در فرض انسداد باب علم و علمی بنابر مبنای حکومت عقل حکم می کند مطابق گمان عمل کن و اگر به خلاف واقع دچار شدی معذوری.
این همان معنای حجیت است و این ظن حجیت است اما جواز اسناد و استناد نیست.
و ثانیا بر فرض دلیلی آمد که هر کجا شک در چیزی شد اسنادش به خداوند جایز است آیا این کافی است برای حجیت؟ یعنی در مقام عمل می توان به آن احتجاج کرد؟ مسلما نه. و لذا اسناد از آثار حجیت نیست. تا با نفی آن حجیت نفی شود و با اثبات آن حجیت اثبات شود.


۲ – دوشنبه,۲۰ شهریور , ۱۳۹۱
تقریبی که اصل عدم حجیت بیان کردیم بیان ما از کلام مرحوم شیخ بود و بیان مرحوم آخوند در تقریب کلام شیخ متفاوت با این بیان است.
بیان ما این بود که چون اسناد و استناد باید از روی علم باشد بنابراین اصل اولی عدم جواز اسناد و استناد است و این یعنی عدم حجیت.
مرحوم آخوند به جای کلمه استناد، از کلمه التزام استفاده کرده اند و گفته اند در هنگام شک التزام به آنچه مودای اماره مشکوک است جایز نیست. و بعد هم فرموده اند اسناد هم جایز نیست.
کلمه التزام در بیان مرحوم شیخ آمده است اما مرحوم شیخ حکم تشریع که همان اسناد است و التزام را یک حکم می داند اما مرحوم آخوند این دو را از هم جدا کرده است.
از نظر شیخ استناد عملی در قبال اسناد و تشریع و التزام است. اما مرحوم آخوند اسناد و التزام را ذکر کرده است و این را دو تا حساب کرده است و اصلا استناد را بیان نکرده است.
و بعد مرحوم آخوند دو اشکال به کلام شیخ کرده است یکی اینکه حجیت مستلزم التزام و جواز اسناد نیست و موارد ظن انسدادی بنابر حکومت از این موارد است.
و دیگری اینکه فرض جواز اسناد و التزام ملازم با فرض حجیت نیست.
اما به نظر ما بخش اصلی کلام شیخ استناد عملی است و ایشان می گوید اگر استناد عملی جایز نباشد حجیت هم نخواهد بود و در موارد شک در حجیت اماره استناد عملی جایز نیست به خاطر آیات قرآن و روایاتی که ایشان ذکر کرده است.
به نظر ما بخشی از کلام شیخ که مربوط به استناد است تمام است.
بیان سومی به نظر ما رسیده است که از کلام مرحوم شیخ هم قابل استفاده است.
اگر شک در حجیت اماره کردیم، یقینا اگر آن اماره حجت نباشد مکلف وظیفه عملی دارد یا بر اساس ادله اجتهادی یا بر اساس اصل عملی.
و نمی توان از آن وظیفه عملی که یقینا هست به صرف شک در وجود حجت رفع ید کرد.
آن چیزی که وظیفه عملی بر اساس آن وجود دارد حجت است و نمی توان از آن رفع ید کرد مگر اینکه حجت یقینی بر خلاف آن باشد.
یعنی اگر آن وظیفه عملی بر اساس عموم یا اطلاق باشد اصاله العموم یا اصاله الاطلاق متبع است مگر اینکه حجتی بر خلاف آن باشد.
از نظر ما اصل عدم حجیت اصل مستقلی نیست بلکه در حقیقت یا تمسک به اصاله العموم است یا اصاله الاطلاق یا اصل عملی و…
اشکال: نمی توان برای نفی حجیت اماره مشکوک به اصل عملی در جایی که وظیفه عملی بر اساس اصل عملی است تمسک کرد چون تحقق موضوع اصل عملی معلوم نیست.
جواب: موضوع اصل عملی محقق است و ادله حجیت امارات مخصص دلیل اصول عملیه است و در شک در تخصیص یقینا اطلاق و عموم ادله اصول عملیه متبع است.
مانند همان جوابی که به اشکال عدم صحت تمسک به اوفوا بالعقود در موارد شک در صحت و فساد معامله داده اند در همین جا هم قابل بیان است.
در آنجا جواب می دهند که عنوان عقد فاسد از اوفوا بالعقود خارج نشده است بلکه موارد واقعی عقد فاسد خارج شده است و لذا مواردی که نمی دانیم از اطلاق اوفوا بالعقود خارج شده است یا نه می توان به اطلاق دلیل تمسک کرد.
در اینجا هم مثلا از دلیل اصل احتیاط، موارد حجت خارج شده است نه عنوان حجت. و هر جا در موردی شک کردیم که از موارد حجت است یا نه اطلاق یا عموم دلیل اصل احتیاط متبع است.


۳ – سه شنبه,۲۱ شهریور , ۱۳۹۱
بحث در وجه سومی بود که برای اثبات عدم حجیت امارات مشکوک بیان شد. اگر شک در حجیت اماره یا اصلی شد گفته اند اصل عدم حجیت است.
وجه سومی ذکر کردیم و گفتیم از کلام مرحوم شیخ هم قابل استفاده است و آن این بود که در موارد وجود اماره یا اصل مشکوک حتما دلیل اجتهادی یا قاعده ای وجود دارد که اگر دست ما از آن اماره کوتاه شد مرجع ما آن دلیل باید باشد. آن دلیل فوق هر چه باشد فرقی ندارد دلیل لفظی باشد یا اصل عملی باشد دلیل اعتبار آن دلیل نافی اعتبار و حجیت اماره و اصل مشکوک است.
چهار صورت قابل تصور است: گاهی دلیل فوق دال بر حکم الزامی است و گاهی دال بر حکم ترخیصی است و در هر صورت ممکن است اماره مشکوک هم دال بر حکم الزامی یا ترخیصی باشد.
دلیل فوق گاهی دال بر حکم الزامی است و گاهی دال بر ترخیص است. در هر صورت مرجع دلیل فوق است که جزما معتبر است مگر آنکه حجتی بر خلافش باشد. یعنی مستفاد از ادله اصول و امارات معتبر این است که عمل به آنها واجب است مگر اینکه علم به خلاف آنها باشد. در مورد اماره مشکوک که ما علم به خلاف نداریم یعنی بر خلاف آن دلیل فوق علم و حجت و دلیلی بر ما اقامه نشده است و لذا باید طبق حجت عمل کنیم و به صرف اینکه شاید این دلیل مخصصی داشته باشد یا مقیدی داشته باشد یا حاکم و واردی داشته باشد نمی توان از آن رفع ید کرد.
اگر مقتضای دلیل فوق نفی حکم الزامی باشد و مقتضای اماره یا اصل مشکوک ثبوت تکلیف الزامی باشد در این صورت می توان مطابق اماره مشکوک هم عمل کرد و لزومی نیست مطابق دلیل فوق عمل کرد.
چرا که مقتضای دلیل فوق عدم الزام است. و لذا اگر اصل برائت باشد حسن احتیاط محفوظ است و می توانید احتیاط کنید.
معنای اصل عدم حجیت یعنی هر حجت فوقی که اگر آن مشکوک حجت نباشد آن حجت فوق لازم الاتباع است. اگر حجیت فوق عموم باشد اصل عدم حجیت اصاله العموم است، اگر استصحاب باشد اصل عدم حجیت استصحاب است و لذا اصل عدم حجیت اصل عملی نیست بلکه منظور یعنی حجتی که اگر مشکوک حجیت نباشد مرجع خواهد بود.
وجه چهارمی برای اصل عدم حجیت بیان شده است و هم در کلمات مرحوم شیخ و برخی دیگران ذکر شده است و آن استناد به ادله نقلیه دال بر عدم جواز رجوع به غیر علم است. و مقتضای آیه شریفه و سایر ادله نقلیه این است که هر کجا علم نباشد حجیت نیست. و نکته ای که در آیه شریفه آمده است که «ان الظن لایغنی من الحق شیئا» در غیر ظن هم موجود است و مقتضای این آیه این است که در غیر موارد علم به هیچ چیز دیگری نمی شود عمل کرد و اعتنا کرد و مواردی که بعدا با دلیل قطعی اعتبار آنها اثبات می شود یا تخصیص آیه است و یا در مواردی که اماره عقلایی هستند مثل حجیت ظواهر و … از باب قرینه متصل و حافه به آیه هستند. و آیه اصلا از اول شامل آنها نیست.
این بیان تمام است اما در کلمات متاخرین اشکالاتی به این بیان وارد شده است.
اشکالی از طرف مرحوم نایینی نقل شده است. ایشان فرموده اند نمی شود به عموم این ادله در مقابل حجیت اماره مشکوک استناد کرد. چرا که امارات در مورد حجیت علم اعتبار شده اند یعنی شارع اماره ای را که حجت قرار می دهد علم اعتبار کرده است و دلیل حجیت اماره اگر اماره حجت باشد حاکم بر ادله عدم جواز رجوع به غیر علم است. یعنی اماره ای که شارع حجت قرار داده است یعنی گفته است علم و هر آنچه علم باشد از ادله عدم جواز رجوع به غیر علم خارج است.
موارد شک در حجیت در حقیقت شبهه مصداقیه ادله عدم جواز رجوع به غیر علم است و در شبهات مصداقیه دلیل نمی توان به دلیل استناد کرد.
اگر کلام مرحوم نایینی این باشد بطلانش واضح است و اصلا صدور آن از مرحوم نایینی بعید است چون جواب این است که برگشت حکومت به تخصیص است و اختلاف فقط در لسان است. تخصیص گاهی به لسان نفی حکم است که از آن تعبیر به تخصیص می شود و گاهی به لسان نفی موضوع است که از آن تعبیر به حکومت می شود. اما این باعث نمی شود که از حقیقت تخصیص خارج شود و در موارد شک در تخصیص هیچ شبهه ای وجود ندارد که عموم دلیل متبع است.
اگر در موارد شک در حکومت نتوان به عموم دلیل تمسک کرد در هیچ موردی نمی توان تمسک به عموم یا اطلاق کرد چون هر همه موارد عام و اطلاق احتمال وجود حاکم هست پس دیگر در هیچ موردی نمی توان به عام یا اطلاق تمسک کرد. و این خیلی خیلی بعید است و لذا احتمالا در اصل نسبت به ایشان شک است.
بله اگر مرحوم نایینی امارات معتبر را از باب ورود می دانست یعنی به ملاک ورود مقدم بر ادله عدم جواز رجوع به غیر علم باشند در این صورت جای این توهم هست. ممکن است کسی این حرف را بزند هر چند صحیح نیست و بعید نیست منظور نایینی نیز همین بوده باشد یعنی امارات را وارد بر ادله عدم جواز عمل به ظن می داند.
«لا تقف ما لیس لک به علم» یعنی آنچه حجت نیست و لذا اگر اماره ای را شارع حجت قرار داد وارد بر این دلیل خواهد بود.
اما این حرف هم ناتمام است و این اشکال هم به تمسک عمومات ناتمام است. برای اینکه از کجا بدانیم منظور از علم یعنی آنچه شرعا حجت نیست؟ خود این لسان آمده است بگوید آنچه علم نیست حجت نیست یعنی می خواهد نفی حجیت از غیر علم کند.
اشکال دومی که به مرحوم شیخ شده است از طرف مرحوم آقای خویی است ایشان فرموده اند این لسان حکم تکلیفی مثل حرمت شرب خمر که نیست. لاتقف ما لیس لک به علم ارشاد به همان امر عقلی و عدم اعتبار است که آنچه به آ علم ندارید نباید مطابقش عمل کنید. این لسان تخصیص بردار هم نیست. پس چون این ادله تخصیص بردار نیستند و قابل تخصیص نیستند نمی توان در نفی حجیت به آنها تمسک کرد چرا که ادله ای که حجیت آنها معلوم است تخصیص از آیه نیستند و لذا هر کجا شک در حجیت کردیم شک در تخصیص این آیه نکرده ایم تا به عموم آیه تمسک کنیم.
این مفاد اصلا ناظر به موارد امارات نیست و بلکه ناظر به آن مواردی است که عقلا قابل اعتماد نیست.
ایشان می فرمایند در موارد ثبوت حجیت باز هم این دلیل تخصیص نخورده است و در همه این موارد من به علم عمل می کنم یعنی دارم به دلیل قطعی دال بر اعتبار اماره و اصل عمل می کنم. بنابراین عموم آیه با هیچ کدام از امارات تخصیص نخورده است و لذا نمی توان با این آیه در موارد شک گفت اصل عدم حجیت است.
ولی جواب این اشکال هم روشن است: خود لسان آیه می خواهد بگوید که هر آنچه غیر از علم است معتبر نیست. اگر شارع می خواست بگوید هر غیر علمی لایغنی من الحق شیئا باید چگونه می گفت؟
موارد امارات معتبر هم اگر چه نمی توانیم بگوییم تخصیصا از آن دلیل خارج شده است اما باید توجه کرد نسبت به حجج عقلایی آیه شریفه قصور دارد یعنی اصلا شامل آنها نیست. این ها اصلا مندرج در آیه نیستند تا احتیاج باشد ما برای عدم شمول آیه خودمان را به تکلف بیندازیم و به حرف آقای خویی ملتزم شویم. تعبیر آیه که ان الظن لایغنی عن الحق شیئا تعبیر به یک امر معقول و عادی است نه اینکه تعلیل به یک امر تعبدی باشد لذا آیه شریفه نمی خواهد حجج عقلایی را نفی کند و لذا به آیه شریفه نمی توان به نفی حجج عقلایی تمسک کرد اما در غیر آن هر اصل و اماره مشکوکی که مورد عمل عقلا نیست مقتضای عموم آیه این است که نباید به آن عمل کرد. و در هر موردی شک کردیم که این غیر علم حجت است یا نه به عموم آیه تمسک می کنیم. بله اگر شارع جعل حجیت کند کشف می کنیم که این مورد از مواردی است که یغنی من الحق.
مثل همان بیان حکومت یا ورود که بیان کردیم.
یکی دیگر از وجوهی که برای اصل عدم حجیت به آن استناد شده است استصحاب عدم حجیت است یعنی همان استصحاب عدم ازلی.
و این فی الجمله هم تمام است اما برخی اشکالات در استناد به این استصحاب شده است مثل اینکه لغو است یا اثر ندارد و …
اما چون ما اصل عدم حجیت را به بیان دیگری اثبات کردیم دیگر این مساله را بررسی نمی کنیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *