۱۰ اسفند ۱۳۹۲
مشهور بین علماء در موارد شک در تکلیف حکم به برائت بعد از فحص است. در قبال این نظر اخباریین است که معتقدند در موارد شک در تکلیف در شبهات تحریمیه باید احتیاط کرد.
بر این قول به ادله مختلفی استدلال شده است. در سه مرحله باید بحث کنیم آیات، روایات و حکم عقل.
آیات:
به تعدادی از آیات برای احتیاط استدلال شده است.
طایفه اول:
آیاتی که نهی از عمل به غیر علم کردهاند. مثل آیات وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (الاعراف آیه ۳۳) و وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم (الاسراء آیه ۳۶)
به این تقریب که اگر حکم به حلیت و اباحه در مشکوک بشود، پیروی از غیر علم است چون فرض این است که حلیت مشکوک است و معلوم نیست و حکم به حلیت با فرض شک در حلیت از مصادیق بارز عمل به غیر علم است. از نظر خود اصولی هم حکم به اباحه و حلیت با فرض شک است و لذا مطابق این آیات حکم به اباحه و حلیت جایز نیست.
مرحوم آخوند در جواب فرمودهاند وقتی ما برائت را اثبات کردیم حکم به حلیت، معلوم است و حکم به غیر علم نیست. هم چنین وقتی عقل تنجز را نفی میکند حکم به برائت متابعت از حکم عقل است نه شک.
به عبارت دیگر اصولی اگر حکم به حلیت واقعی بکند حکم به غیر علم است اما اصولی با احتمال ثبوت حکم واقعی، حکم به عدم تنجز حکم واقعی و حلیت ظاهری میکند. درست است که شک مفروض است اما این شک در حلیت واقعی است و اصولی با شک در حلیت واقعی، با اصل برائت حکم به حلیت واقعی نمیکند تا حکم به غیر علم باشد بلکه با تحفظ بر این موضوع حکم به حلیت در مقام ظاهر و به تعبیر دیگر عدم تنجز میکند و این قول به غیر علم نیست بلکه قولی است مبتنی بر علم به حکم شرعی و حکم عقل به عدم تنجز است. اصولی نیز حکم را مقید به علم نمیداند اما تنجز احکام را دائر مدار وصول میداند و بدون علم، حکم هست اما تنجز ندارد و لزوم رعایت ندارد.
خلاصه اینکه آنچه استدلال بر آن مبتنی بود توهم حکم به حلیت واقعی است در حالی که اصولی حکم به حلیت واقعی نمیکند.
و از نظر ما نیز قول مرحوم آخوند تمام است و صحیح است. بله مبتنی بر تمام بودن ادله برائت است که از نظر ما نیز برخی از ادله برائت تمام بود.
البته در مورد آیه ان تقولوا … باید عرض کنم که این آیه غیر از مدعای اخباری است حتی اگر ادله برائت ناتمام هم باشد باز هم مفاد این آیه با ادعای اخباری متفاوت است. آنچه اخباری ادعا میکند وجوب احتیاط طریقی است و آنچه مفاد این آیه است حرمت نفسی افتراء است. یعنی کسی که به غیر علم نسبت به میدهد گناه کرده است حتی اگر مطابق با واقع باشد. و این غیر از حکم به وجوب احتیاط است که مدعای اخباری است.
طایفه دوم:
این آیه از مهمترین آیات است.
وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَه (البقره آیه ۱۹۵)
مستفاد از این آیه این است که خودتان را در معرض وقوع مهالک قرار ندهید نه اینکه مفادش این باشد که در ضرر قطعی خود را قرار ندهید. مثلا از آیه استفاده میشود در مواردی که خطر مرگ هم هست نباید اقدام کرد. در نتیجه مفاد آیه این است خود را در معرض هلاکت قرار ندهید و در موارد احتمال حرمت احتمال هلاکت وجود دارد پس مفاد آیه این است که نباید در موارد احتمال تکلیف مرتکب شد.
مرحوم آخوند همان جواب سابق را در اینجا نیز مطرح کرده است. اما مرحوم صدر جواب دیگری بیان کردهاند و گفتهاند آیه مجمل است و دلالتی بر لزوم احتیاط و حرمت القای در ضرر ندارد. ایشان فرموده است در آیه سه احتمال هست و استدلال به این آیه مبتنی بر یکی از آنها ست:
احتمال اول این است که حکم به لزوم احتیاط و یک حکم مستقلی است که در ضمن یک آیه مذکور است.
احتمال دوم این است که مطابق صدر آیه که حکم به انفاق در راه خداوند کرده است این جمله را فرموده است و بعد فرموده است و احسنوا ان الله یحب المحسنین. ممکن است آیه این باشد که انفاق کنید اما زیاده روی در انفاق نکنید که خودتان را به هلاکت بیافکنید و بدبخت کنید.
در حقیقت آیه شریفه مفادش مطابق این احتمال نهی از القای در تهلکه نیست بلکه تعلیل مذکور در صدر است یعنی انفاق در راه خدا بکنید اما نه انفاقی که موجب هلاکت خودتان بشود.
احتمال سوم در آیه این است که این تعبیر معنایش این است که انفاق کنید و ترک انفاق نکنید که در ترک انفاق هلاکت است. در ترک انفاق نابودی است. مثل آنچه در برخی از روایات آمده است که ضرری به شخص وارد نمیشود مگر به واسطه ترک انفاق.
یا مثلا در آیه شریفه امر به حج خداوند میفرماید و من کفر … معنایش این است که کسی که ترک حج کند.
لذا این یک تعبیر عرفی از واجب اول است و برای تاکید آن آمده است به این صورت که یک اثر اخلال به آن وظیفه را ذکر میکند. بنابراین آیه مجمل است و قابلیت استدلال ندارد.
عرض ما این است که اینکه ایشان فرمود ممکن است آیه ناظر به القای نفس در تهلکه نباشد با این بیان ایشان قابل اثبات نیست. احتمال دوم و سوم ایشان منافاتی با دلالت آیه بر حرمت القای نفس در مهالک ندارد.
مثلا معنای دوم که ایشان بیان کرد یعنی اینکه القای در هلاکت قبیح است و لذا میگوید حتی اگر انفاق هم باعث القای در هلاکت بود نباید انفاق کنید. و این حتما دلالت میکند که القای در هلاکت مبغوض است.
معنای سوم نیز همین است که میگوید اگر ترک انفاق کنید هلاک میشوید پس القای در هلاکت قبیح است.
ضمن اینکه مرحوم آقای صدر احتمال دوم را از نظر عرفی بیان کرده است و ظاهرا این منصوص است.
عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ وَاقِدٍ اللَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَنْفَقَ مَا فِی یَدَیْهِ فِی سَبِیلٍ مِنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَا کَانَ أَحْسَنَ وَ لَا وُفِّقَ أَ لَیْسَ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى- وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ یَعْنِی الْمُقْتَصِدِینَ. (الکافی جلد ۴ صفحه ۵۳)
هر چند شاید آیه ناظر به ذیل آیه باشد. یعنی نسبت به همان احسنوا … باشد.
البته این به معنای نفی ایثار نیست. ایثار آن است که انسان از آنچه از حقوق خودش هست بگذرد برای دیگران.
خلاصه عرض ما به مرحوم آقای صدر این است که این احتمالات مخل به دلالت آیه بر حرمت القای نفس در تهلکه ندارد.
اما با این حال آیه دلالتی بر حرمت القای نفس در تهلکه نخواهد داشت چون نهی بعد از امر واقع شده است و نهی واقع بعد از امر دلالت بر حرمت نمیکند (همان طور که امر بعد از نهی دلالت بر وجوب ندارد) لذا در محل بحث ما آیه شریفه دال بر حرمت القای نفس در هلاکت نیست.
۱۱ اسفند ۱۳۹۲
بحث در آیه شریفه و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه بود. بیان دلالت آیه بر وجوب احتیاط گذشت. مرحوم آقای صدر از استدلال به آیه جواب داده بودند که آیه مجمل است و ما گفتیم جواب ایشان ناتمام است اما استدلال به آیه بر وجوب احتیاط هم ناتمام است. و ما گفتیم نهی بعد از امر دلالت بر حرمت ندارد. همان نکتهای که اقتضاء میکند امر بعد از نهی دال بر وجوب نباشد اقتضاء میکند نهی بعد از امر نیز دلالت بر حرمت نداشته باشد.
اشکالی که مرحوم آخوند این است که مفاد آیه نهی از القای نفس در تهلکه است و با وجود قاعده قبح عقاب بلابیان یا ادله نقلی بر برائت، در موارد مشکوک احتمال هلاکت نیست. به تعبیر دیگر موضوع آیه شریفه احتمال هلاکت است و بعد از اینکه عقل نفی عقاب میکند و نقل هم حکم به ترخیص میکند احتمال هلاکتی نیست تا این آیه در آنجا حکم به لزوم احتیاط کند. آیه ارشاد است (ارشاد نه در مقابل مولویت بلکه اینجا حکم مولوی است اما ارشادی است) یعنی میگوید جایی که احتمال هلاکت باشد احتیاط واجب است ولی موضوع خودش را اثبات نمیکند. یعنی باید با قطع نظر از آیه احتمال هلاکت باشد تا حکم به وجوب احتیاط کرد. و حتی صرف نفی برائت هم کافی نیست بلکه باید احتمال هلاکت را اثبات کرد.
نکتهای که باید توجه کرد نهی از القای نفس در تهلکه است و تهلکه یعنی فناء و موت در استعمالات قرآن در موارد متعدد به معنای موت و فناء است. و یا اینکه با کمی توسعه بگوییم عذاب بسیار شدید و دردناک را هم شامل است. و در موارد احتمال حرمت این نیست. احکام تابع مصالح و مفاسد هستند و مفاسد همیشه هلاکت نیست.
عقوبت که از نظر علماء تابع علم است و تا علم نباشد عقوبت نیست و در موارد شبهات هلاکت دنیوی هم وجود ندارد چون احکام ملازمه با هلاکت ندارند بلکه تابع مفاسد هستند.
طایفه سوم:
آیاتی که امر به تقوا کردهاند.
و مرحوم آخوند میفرمایند تقوا یعنی مخالفت نکردن با خداوند و معصیت نکردن و بعد از اثبات برائت، این موارد معصیت نیست تا مخالفت با آنها خلاف تقوا باشد.
در کلمات دیگران آیاتی ذکر شده است که جواب آنها مشخص است و لذا دیگر آنها را ذکر نمیکنیم.